سلام و... خب بهتره كه مخاطبم تو باشي، آره خودت... الان چند وقتيه كه اينجا بوي گرد و غبار گرفته... خاطرات كه نباشن، زندگي بوي كهنه گي ميگيره و دلتنگي... ي چيزايي فراموش ميشن كه به اندازه ي تمام دنيا ارزشمندن و بودنشون ي گوشه ، ي وقتهايي بهترين حس و حال و برات ميسازه... نميدونم كه چطور شد راهم به اينجا افتاد و شروع كردم به نوشتن، نميدونمم از كجا بايد شروع كنم ، الان چند ساليه كه اينجا نميام و غريبه شدم ي جورايي... بالاخره سه سال ميگذره و خيلي چيزا تغيير كردن، اينجا هم تغيير كرده... يادش بخير كه ي زموني تنها دنياي مجازيمون اينجا بود... خب بگذريم ... فك كنم با چند تا عكس شروع كنيم بد نباشه... ...