آتیلا جانآتیلا جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

ღ آتیلا جون ... ღ

نوشتن این وبلاگ از اولین نشانه های وجودت در دنیایمان آغاز شد

اندر احوالات ما...

1392/2/25 16:55
2,399 بازدید
اشتراک گذاری

يك دو سه...

تمام شد...

زودتر از آن كه حتي فكرش را بكنم...

فسقلي خان كه بودي،البته الان هم هستي...

دلمان خوش بود به اين كه بله آقامان،تاج سرمان بعد يك ساله شدنش به قول پدرها مردي ميشود

واسه خودش...

 مردي كه گويي قرار بود بعد يكساله شدنش با خيالي راحت تمام كارهاي نيمه تمامم را تمام كنم و

نقطه ي پايانشان را بگذارم...

 زهي خيال باطل...

چرا چيز فهم تر شدي...

عاقل تر...  باهوش هر...  مرموز تر  و  شيطانتر...

حالا ديگر با اراده و اختيار خودت حركت ميكني...

من هم همچنين...

 تمام قدرت و اختياراتم را سپرده ام به دست دستان كوچك تو كه چه كارها كه با آن دو نميكني...

پاهايت...

 پاهايت قوي تر شده و حركاتشان تند تر و تيز تر...

كمي هم زانوهايت سياه شده كه نه زانو بند مي بندي و نه شلوار به تن ميكني....

تفريح خاصي نداري ...

 جز خالي كردن كشو كمدهايي كه هـر دفعه مادر برايت جمعشان ميكند تا تو دوباره بريزي...

شايد روزي صد بار...

 راه گلويت را دوخته اي و قسم خورده اي كه چيز ديگري جز شير نخوري...

 هاااا البته گاهي هم نان بستني قيفي...!؟

 وقت غروب هم ميزنيم به دل...!؟

 به دل...!؟

 نميدانم به هر كجا كه راه نشانمان دهد....

آخر شبها هم ساعت دوازده را نگذشته نمي خوابي....

مثل همان بچه هاي اروپايي كه هستند...!؟

همان ها كه ساعت ده نشده به قول خودموني ها جيش بوس لالا اند ها....!؟

 بله همان ها...!!!!!؟؟؟؟؟

 بعد از يك نفس راحت خودم را پرت ميدهم همان جاي هميشگي كه ميگوييم...!؟

همان جا هم كه نه همين جا...

اينجا...

 جا خوش كرده و دستگاه تلوزيون را به دست ميگيرم تا به تماشاي برنامه ي مورد علاقه ام بنشينم...

 كه چشمم مي افتد به رد پاي انگشتان كوچكي كه تمام خانه را محاصره كرده اند...

 الهي شكر...

 و حالا من ميمانم و آن دستمال آبي رنگ و برنامه اي كه هيچگاه موفق به ديدنش نميشوم...

اين روزها قدر و قيمتت را بيشتر از قبل ميدانم...

دوباره يك دو سه ميكنم و ميبينم :

خبري از آن كودك نو پاي من كه صداي خنده ها و گريه هايش خانه ام را از سكوت نجات ميداد نيست...

كودكي كه تمام وعده هاي صبحانه و نهار و شامم شده بود حالا مرا با همين قرمه سبزي پيش رويم تنها

 گذاشت و رفته...

قرمه سبزي اي كه بدون وجودش يك قاشقش هم زهر مار است...

 كودكي كه...!

ميداني...!؟

ميترسم زود بزرگ شوي...

خيلي زود...

 پ.ن: مرتضي خان كارشان روزكار شده و ديگر شيفتي نيست كه يك روز غذا بپزم و روز ديگر تنبلي كنم...

هر روز ظهرمان پاي اجاق و پياز و سيب زميني و آن مرغهاي بي بال و پري كه زياد هم برايم خوش آيند نيستند

به همراه فريادهاي فسقلي خاني كه موسقي متن آشپز خانه ام شده ، ميگذرد...

 همين...

 واكسن دوازده ماهگي...

 ٢٢ ارديبهشت.....يكشنبه......ساعت١٠:٣٠

بعد از تكرار منوال هميشگي و كمي معطلي چيزي براي نوشتن ندارم

جز ....!؟

يك بازوي كوچك و يك دنيا شجاعت و تويي كه حتي يك خم هم به ابرويت نياوردي و

 مادري كه براي اولين بار آبرو داري كرده و از پس مهار باران نگاهش بر مي آيد و

پدري كه بر خلاف ماموريتي كه دارد دلش راضي به انداختن عكس كودك در حال جيزش نميشود...

به حمدالله كه از درد و تب و بي قراري خبري نبود و حالا دوباره دلمان شور ميزند براي واكسن هجده ماهگي كه ميگويند كمي سخت است...

•قد: ٨٠ cm

 •وزن: ١٢ kg

هاااا... دندان هم در آوردي تازگي ها....

مباركت باشد...

همان دو دندان زير لب بالايت را ميگوييم كه باهامان قايم باشك بازي ميكنند...

 تاريخ رويتشان هم هست: ١٣٩٢/٢/٧....

.

.

.

در این مدت روز مادر هم داشتیم البته اولین روز مادر...

بازهم آقای پدر از فرصت استفاده و مارا حسابی شرمنده کردند ...

هدیه ی اول سه شاخه گل سرخ از طرف همسر به مناسبت روز زن و یک هدیه ی بیشتر خصوصی و

 دو شاخه ی بعدی که به رنگ صورتی به چشم میخورند اولین هدیه ی روز مادر از طرف گل پسرم....


فسقلی تو این چند هفته غیبت:

_ سیستم رقص فسقلی از یک دستی به دو دستی و کمی هم بالا و پایین پریدن ارتقا پیدا کرده...

_میگم آتیلا آواز بخون میگی نا نای نای نانای نای...

البته وقتی میخونی ما هم حتما باید برخصیم...

_چیزی واست جالب بیاد یا...

دستت رو کج میکنی و این دیه...؟!؟(این چیه)

_وقتی هاپو عروسکیتو میبینی میگی هاپ هاپ...

میگم اتیلا بگو هاپو...!

دستت و کج میکنی میگی چیه...!؟

منظورت اینکه که هاپوت کجاست...

_ماشین بازی میکنی در حد لاریگا...

_واسه چند ثانیه میتونی سر پا وایستی...


١٩ اردیبهشت...

تولد دوسالگی ارین کوچولو که خیلی هم خوش گذشت به ههمون...

ی جشن واسه خانومها با پذیرایی عالی آبجی و صرف شام با حضور آقاییون تو رستوران خان سالار در کنار

حملات و فیلیپینی های فسقلی که با این همه بازم خیلی خوش گذشت...

دست عمو علی شادی جون و میزبان کوچولو درد نکنه...

مردمان شریف شهید پرور میتوانند برای حضور در جشن تولد خان کوچولو " اینجا" کلیک کنن...

اینم از آتی کوچولو با حضور در جشن تولد پسر خاله...


اولین اسب سواری:

اینم آرین جون که عاشق اپسه...

و من عاشق این اسب دیوونه هه شدم...

مثه این که خیلی وقت بود سواری نداده بود و حسابی رم کرده بود...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (62)

مامان یگانه
26 اردیبهشت 92 8:29
شیماجان سلام.خیلی مختروجالب نوشته بودی.چه اسبای نازی بودن.من عاشق اسبم.آتیلاجونو ببوس


سلام عزيز دلم...
ممنونم خانومي...
به روي چشم...
شما هم عسلمو ببوس..
مامان یاسمن و محمد پارسا
26 اردیبهشت 92 10:26
اتیلا جونم همیشه به شادی و گردش
ممنون مادر خانومي مهربون...
دوستون داريم....
بوووووووووووووووس...
مامان حسنا
26 اردیبهشت 92 10:31
شیماجونم ایشالا همیشه خوش باشید
قربون اتیلا بشم که ماشالا چقده بزرگ شده واسه خودش
مردی شده واسه مامانش
وبلاگ ارین جونم رفتم یه عکس از اتیلا گذاشته بود که خیلی قدش و بلند نشون میداد واسه همین گفتم بزرگ شده


ممنون عزيز دلم...
آره خانومي بزرگ شده...
ميخواد زودتر بزرگ شه بييام خواستگاري....
مامان حسنا
26 اردیبهشت 92 13:02
پس منم زود تر حسنا رو بزارم تو زود پز که خوب بپزه و عروس خوبی باشه براتون
به شرط اینکه توام مادر خوبی باشی و دختر مو اذیت نکنی


الهي قبونش بشم...
رو تخم دوتا چشام ميزارمش...
مامان مهدیس و ملیسا
26 اردیبهشت 92 14:03
شیما عزیزم مثل همیشه قشنگ نوشتی میبوسمت آتیلا جونمم ماشالا بزرگ شده مردی شده واسه خودش بوووووس عکسها هم مثل همیشه قشنگن البته آتیلا جون قشنگش کرده عاشقتونممممم دوستون دارم بووووووووووووس


ممنون عزيز دلم...
لطف داري خانومي...
فداي مهربونيهات...
دوستون دارم...
زييييييييييياد...
محیامامان دینا
26 اردیبهشت 92 18:11
lممنونم کوچولوی ناز به ما سر زدین.اسب سوار عزیز دوست داریم


ميسي خاله جوني....
مامان نی نی باربد
27 اردیبهشت 92 3:17
سلام شیما جونی همیشه به گردش .معلومه پسملی حسابی شیطون شده ها قوبون اون رد پاها ی کوچولو .ماشاا...به پسرم ببین رو اسب چه ابوهتی داره واسش اسفند دود کن مامانی از طرف من ببوش


سلام عزيز دلم...
بله شلوغ گفتي تموم شد...!؟
خدا نكنه خانومي شما زنده باشي...
فداي مهربونيهات...
دوستون داريييييييم...
بوووووووووووووس...
زهرا(✿◠‿◠)
27 اردیبهشت 92 8:13
ماشاللا به پسر گل شما...
ممنون که اومدی پیشمون!


ممنون عزيز دلم...
مامان ایدین
27 اردیبهشت 92 11:05
سلام اتیلا جونم خوبی خاله ماشالا به این گل پسر ماشالا عزیزم مامانی به خاطر دندوناش بوده که غذا نمیخوره ایشالا دیگه میخوره
دیگه به یاد ما نیستین


ايشاا... كه اينطور باشه خانومي...
نه ماماني معلومه كه به يادتون هستيم...
الان مييام پيشتون...
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
27 اردیبهشت 92 12:51
ســــلام عزیز دل من ...
الهی من فدای این کوچولوی اسب سوار بشم ...
خیلی عکس هات نازززززززززززززن ...
دست آقای پــــدر درد نکنه گل های قشنگی گرفتن ....
شیما جونم ممنون از این برام کامنت گذاشتی خیلی روزهای بدی رو گذروندم ...
دوستتون دارم زیااااااااااااااااااااااااااااااد...



خدا نكنه زينب جونم...
ممنون گلم..
الهي بميرم ...
خيلي ناراحت شدم...
ايشاا... كه ديگه همچين اتفاقاتي پيداتون نكنه...
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
27 اردیبهشت 92 12:53
لباس ورزشی خیلی باحاله ...
اینجا هست اگه ی کوچولو نزدیک بودیم حتما برات میخریدم و میفرستادم ...
راستی تولدت پســـــــــرخاله آتیلا جونم هم مبارکـــــ ..



الهي...
لباس ورزشي قشنگ هست ولي خب تو تن انير علي خودم ي چيز ديگست بخدا...
ممنون خانومي...
خيلي ماهي...
بووووووووووووووس..
مرجان مامان آران
27 اردیبهشت 92 15:50
به به مشتاق ديدارررررررررررر بابا كم پيدا شديااااااااااا
كادوي روز مادر مبارك
تولد ارين جون مبارك
هميشه به گردش
و ديگه اينكه بوسسسسسسسسسس براي اتيلاي نازم ومامان مهربونش


ممنون مرجان جونم...
فداي حضور سبزت خانومي...
ميدونم كلي شرمندتونم...
بهاره مامان ونداد
28 اردیبهشت 92 1:23
وای خوشکل من فضول خراب کار من عاشق موسیقی خوندنتم من
شیما جون کادوی روز زنت هم مبارک باشه خیلی خوشمل بود گل ها
راستی بابا پسرمون مرد شده از هیچی نمیترسه
بابا نمیخواد حالا غصه او واکسن 18 ماهگی رو بخوری به جاش کیف این واکسن رو کن که تب نداشت
عزیزم اسب سواری هم کلی بهت میاد
چه اسب نازی منم عاشقش شدم ولی عکسی که تو گرفتی ناناز تر شده

سلام بهاره جون...
خلش آواز ميخونه ها.... خوشمل...
شادمهرو گذاشته تو جبي كوچيكش...
در مورد واكسن هم حق با توييه
حالا كو تا ١٨ ماه...!؟
مگه نه...!؟
در ضمن ميسي خالش لطف دارين...
با چشمهاي خوشگلتون ميبينيد...
فداي مهربونيهات بهاره جون...
بوووووووووووووووس...
مامان دوقلوها(حسین-حسام)
28 اردیبهشت 92 14:02
سلام شیما جونم خوبی گلم
اتیلا جون من خوبه شیر مرد خونه الهی قربونش برم من
مامانی چه گل های زیبایی البته خودتون گلین
عزیزم چه زیبا مینویسی من واقعا عاشق نوشته هایت میشوم همه چیز رو فراموش میکنم
عزیز دلم خیلی عکس های قشنگی بودن سوار بر اسب
قربونت برم من اخه چرا هیچ چی نمیخوری
ای جووووووون دلم ببوسش محکم شیما جون
بعدشم یه گاز کوچولو از اون دستای تپل بگیر میبوسمتتتتتتتتتتتتون

سلام خانومي...
ممنون عزيزم لطف داري...
فداي مهربونيهات...
آره خالش خيلي بي اشتها شده...
گاهي وقتها ميخوام گريه كنم بس كه هيچي نميخوره...
قربونت بشم من...
بووووووووووووووووووووووووووس...
ستایش*مامان محمود
28 اردیبهشت 92 18:01
شلاااام به پسمل سوارکار خودمون ماشالابزنم به تخته چقدبزرگ شدی ومردشدی عزیزکم چقدسوارکاریم بت میادخاله
مثه همیشه عکساعالین تولد آرین جونم مبارک باشه راسی غصه ی واکسن بعدرو نخور گلم زودخوب میشه پسرمون مردیه براخودش یه دنیابوس براروی گل هردوتون
اگه شب تونسی بیانی نی گپ یکم بگپیم


فدات شم خانومی...
لطف داری عزیز دلم...
ایشاا.. که اون یکی واکسنشم خوب بگدره...
چشم خانومی تونستم حتما مییام...
منم کم دلتنگت نشدم...
بووووووووووووووووووووووووس...
مامان شایان
28 اردیبهشت 92 18:32
سلام عزیزم
ماشالله که روز به روز نمکی تر مشی شیرین من

خودتو ناراحت نکن شیما جون
به دلیل دندون در اوردنه که کم غذا میشن نی نی هامون
شایان منم همینطوره بعد یهو اشتهاش خوب میشه و دوباره..
انشالله زودی همه دندونا در بیان و نی نی هامون دیگه در عذاب نباشنننن



سلام عزیز دلم
ممنون خانومی...
آخی الهی بمیرم...
آره حق با تویه...
احتمالا مال دندوناشونه...
ایشاا... که درست شن...
فدای مهربونیهات بشم من خانومی...
از روی ماه شانی جونم بوووووووووووووووووووس...
rasta
28 اردیبهشت 92 21:26
سلام شیما جون ،ایشالله همیشه به شادی و گردش باشید،
ماشاله آتیلا جون چقدر بزرگ شده ، هرچی هم بزرگتر میشه خوشگلتر و خوشتیپتر میشه
پسرمون به مامان بابای خوشگل و خوشتیپش رفته دیگه
الاهی بمیرم آخه برای چی انقدر اشتهاش کم شده؟
خیلی برای ی مادر سخته دیدن این روزا
امیدوارم زودی برگرده به حالت اولش
به قوله مامانای دیگه حتما واسه دندوناشه
واااااااای عزیزم منم عاشق اون اسبه شدم ،
خداییش عجب اسب خوشگلیه اونی که رم کرده!
اون تیکه ای که گفتی مرتضی دیگه برای غذا میاد خونه و باید تنبلی رو کنار بزاری کلی خندیدم
مادر نمونه همینه دیگه!
همیشه شاد باشید، خیییییییییلی دوستون داریم


سلام رستا جان...
ممنون خانوم...
بله خیلی کم اشتها شده...
از این بابت کمی غصه دارم...
قسمت آشپزی و تنبلی هم که بله دیییییییییییگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگه...
چ میشه کرد...
نپزیم که میزارنمون دم در خونه...
بله اسب هم اسب جالبی بود...
کمی دیونه...
که ما رو مجذوب خودش کرد...
ممنون خانوم که اومدی پیشمون...
مواظب رستم کوچولو باش...
مامان آرسام
28 اردیبهشت 92 22:27
سلام چه پسر گلی
ما آپیم


ممنون عزیزم...
ب روی چشم...
خدمت میرسیم...
مامان امیر
29 اردیبهشت 92 0:29
سلام باهاتون قهرم هاااااااااااااااااااااا
دیگه به ما سر نمیزنید
به کل ما رو فراموش کردید عزیز


الهی ...
نه بخدا...
خانوم یک گرفتارم...
الان میام میگم...
همیشه به یادتونم بخدا...
مامان ایدین
29 اردیبهشت 92 3:28
سلام خانومی یه پست در مورد روانشناسی کودکان دارم خیلی اموزنده و جالبه حتما بازدید کنین



چه عالی حتما میام...
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 اردیبهشت 92 10:04
عزیزم اپم دیگه پیشمون کم میای عزیزم اما من همیشه میام پیشت و دوستت دارم

الهی من بگردم نه گلم کمی گرفتارم...
میام میگم...
فداتون بشم من...
مامان علی خوشتیپ
29 اردیبهشت 92 10:10
ای قربون مرد 80 سانتی بشمممممممممخدا حفظش کنه و 180 سانتیشو ببینیچشم رو هم بذاری بزرگ شدن و چه بخوایم چه نخوایم تنها میشیم.چیزی که من همیشه ازش میترسم
عکسا خیلی خوشگلن...واااااااااااای من عاششششششششششششششق اسبممممممممممممممم



ممنون عزیز دلم...
ایشاا...
حق با تویه مثه برق و باد...
ولی خب چه میشه کرد...
مگه ما پدر و مادرامون رو تنها نگداشتیم...
ولی خب قبولش سخته...
منم خیلی خیلی اسب دوست دارم...
مامان علی خوشتیپ
29 اردیبهشت 92 10:12
شعری که برای افراد بووووووووق گذاشتی قشنگ بود...نگو که دلم منم پره


چه میشه کرد...
خدا خودش به راه راست هدایتشون کنه...
مامان علی خوشتیپ
29 اردیبهشت 92 10:13
ای جان تولد حمید کوچولو مبارک.برم پیشه اون


ممنون عزیزم...
منا (مامان کورش )
29 اردیبهشت 92 18:34
اتیلا جونم همیشه به گردش چه اسبهای قشنگی منم عاشق اسب هستم


ممنون عزيز دلم...
آخي...
دقيقا...
منم خيلي دوس دارم...
مامان رادمهر
30 اردیبهشت 92 23:27
ماشالله چه پسر خوشمزه ای داری-خدا حفظش کنه

وبلگتونم خیلی خوشگله با افتخار لینکتونم میکنم البته اگه اجازه بدین




ممنون عزيز دلم...

لطف داري خانوم...

فداي مهربونيهات عزيزم...

مرسي از محبتت خانوم...

خانومي حتما آدرس واسم بزار بيام پيشتون...

شاه صنم و مامان هانیه
31 اردیبهشت 92 0:15
اتیلای نازم قربونت بشم که مامانت این همه از شیطنتای جدیدت تعریف میکنه و دل ما رو اب میکنه
عشقم قدر مامان مهربونت بدون که هر کلمه که از شیطنتات تعریف میکرد یه حس عجیبی که فقط یه مادر میتونه حسش کنه بود
خیلی مواظبش باش
پسرمون قهرمان اسب سواری هم که شده
عاشقتونم


فدات شم هانيه جون...
لطف داري خانومي...
آخي...
الهي قربون دل مهربونت...
لطف داري خاله جونش...
هاني جون منتظرم زودتر بياي پيشمونهاااااا...
از روي ماه عسلم ببوس ...
Buuuuuuuuuuuuus
خاله شادي
31 اردیبهشت 92 0:35
شيما ي خوشگلم سلام
ما منتظريما........پس فردا حتماً عزيزمو بيار


فدات شم شادي جونم...
مرسي گلم...
با اين كه اصلا راضي نميشه دلم كه اينقدر به زحمت بندازمت ولي چشم مزاحمتون ميشيم...
بووووووووووووس...
مریم مامان عسل
31 اردیبهشت 92 5:51
سلام. شیما جان ماشالله معلومه قلم به دستی ها!
از نثر زیای پستهات میشه اینو فهمید.
آتیلا جان یک سالگیت با تاخیر مبارک خاله جون.
خدا همیشه پشت و پناه و حافظت باشه شیرین پسر.


سلام مريم جان...
ممنون خانومي...
و ممنون كه پستهامون رو نخوده نميگذري...
بابت تبريك هم واقعا ممنون عزيزم...
همچنين خانومي...
از روي ماه عسل بانو عوض من بووووووووووس...
مامان راضیه
1 خرداد 92 0:57
سلام عزیزم خوبی شیما جونم
ببخشید خیلی وقت بود نشده بهت سر بزنم
قربونش برم این قند عسل و چقدر شیرین و بامزه شده هزار ماشالا مثل همیشه ناز
و چقدر عکسای خوبی گرفتی گلم دستت دردنکنه


سلام راضيه جون...
خوبي خانوم...
خيلي خوشحالم كردي اومدي پيشمون عزيزم...
ممنون خانومي نظر لطفته...
فداي مهربونيهات...
از روي ماه فسقلي ببوس عوض من...
حسنا جون
1 خرداد 92 10:42
سلام اتیلا جون خوبی به به چه پسر خوش تیپی به من هم سر بزن


سلام عزيزم...
در اولين فرصت چشم مزاحم ميشم...
مامان رادین
1 خرداد 92 11:41
سلاااااااااااااااااااام مامی جون
خوبی؟
پسر طلا خوبه؟
کجائید خبری ازتون نیست ؟؟؟
کامنتم که میزاریم جواب نمیدین؟؟؟
معلومه تولد پسری خیلی خستت کرده ها !!!!!!
میدونم عزیزم ما که با وجود این وروجکها به زور ساعته نتهایی و خلوت کردن گیرمون میاد دیگه آقای پدر هم که وارد سیستم روزانه شدند و دیگهههههههههههههه
ولی خوب ایشالا جمعتون همش شاد و برقرار باشه گلم
راستی خیلی متن بامزه ای دز ابتدا نوشتی جالب بود برام
پسری ما رو ببوس هزار تا


سلام خانومي...
ي دنيا شرمندم ببخشيد...
جبران قصور ميكنم حتما به روي چشم...
تا ده بيست روز ي كوچولو وقت ندارم و شرمنده...
ممنون كه تنهامون نميزارين...
و ممنون بابت آرزوي قشنگت عزيزم...
ميام پيشتون...
از روي ماه عسلم بووووووووووس...
سیب سرخ کوچولو
1 خرداد 92 14:51
سلام شیما جونم.خوبی؟؟؟گل پسر خوبه؟؟؟دلمون براتون تنگ شده بود خیلیییییییییییییییییییبرای پیامهای بوق متاسفم و برای کسانی که ارسالشون میکنن واقعا نمیتونم چیزی بگمجز اینکه باید نادیده گرفته بشن.شیما جون چه عکسای خوشملی گذاشتیدی از اسبها و چه جراتی داره اتیلا جونمن که میترسمبا اینکه خیلی اسب سواری دوست دارمراستی قالب جدید+مرواریدهای جدید آتیلا جون مبارک

سلام خانومي...
ممنون عزيز دلم...
ما بيشتر...
بله چه ميشه كرد..
متاسفانه...
بله پسر ما خيلي شجاعست خالش...
ايشاا... نوبت برسه به رستم شما و از اين قبيل عكسها...
بازم ممنون خانومي...
مواظب خودت و فسقلي باش...
بوووووووووس...
مامان حمید کوچولو
1 خرداد 92 15:54
سلام مامان شیما

ببخش که که آخر همه بهت سر زدم.شرایط منو که میدونی همچنان در حال جا به جا کردن وسایل هستم

این دفعه متنی که نوشته بودی خیلی باحال بود وجالب. ماهم روزگر داریم با این پسره غصه نخور خواهرم.

تولد پسرخاله هم مبارک



سلام خانومي...
بله فعلا با مد نظر گرفتن شرايط خاص و سختتون كاري باهاتون نداريم...
ولي بعد اسباب كشي تو دير بيا ببين مو تو سرت ميمونه با نه...!؟
خانومي تو بيا دير زودش فداي سرت،فقط باش...
بالت متن هم بايد گفت كه...!؟
ممنون عزيزم بابت تبريك
از روي ماه حميد كوچولو بووووووووس...
ستایش*مامان محمود
1 خرداد 92 19:17
سلام گلم خوبی آتیلای نازم خوبه ؟بابا کجایددلتنگیما


ي دنيا شرمندم گلم...
چشم ميام پيشتون حتما...
هیراد و عمه لیلاش
2 خرداد 92 1:06
آتیلا کوچولو بزرگ مرد کوچک پیشاپیش روزت مبارک


سلام عمي جون...
فداي مهربونيهاتون...
ميسي خالش...
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
2 خرداد 92 2:41
خدانکنه گلم ...
خاله جونی بهتـــر شدم ...
ممنون روز آقای پـــدر شما هم مبارکـــ ...
هه هه هه هه هه (خودم وقتی اون عکس و میزاشتم کلی خندیدم .)
بوووووووووووووووووووووووس



آخي...
الهي شكر...
مرسي خانومي...
دست گلت درد نكنه،منم كلي حال كردم وقتي ديدم...
با مزه بود،خيلي....
از اون لپهاي خوشمزه بوووووووووووووووس...
مامان ایمان
2 خرداد 92 22:39
اگر بدانی
چه کسی،کشتی زندگی را
از میان موج های سهمگین روزگار
به ساحل آرام رویاهایت
رسانده است؟
“پدرت” را می پرستی
روز پدر مبارک


ممنون عزيزم...
روز همه پدرهاي مهربون مبارك...
بهاره مامان ونداد
3 خرداد 92 12:24
پسر کوچولوی امروز ومرد بزرگ فردا روزت مبارک


ممنون بهاره جونم...
همچنين خانوم...
نیلوفر
4 خرداد 92 23:22
میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم
که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی
یادت نمیرود باید عاشقی کنی
کاش من اینگونه عاشق بودم .....


ممنون از لطفت نيلو جان...
واقعا زيبا بود...
مرجان مامان آران
4 خرداد 92 23:29



ميسي مرجان جونم...
مامان حسنا
5 خرداد 92 11:20
چ دوست بی معرفتی هستی...
معلومه دیگه دوسم نداری ک نمیای پیشمون


نه مگه ميشه...!؟
الان ميام ميگم ...
اوووووومدم...
قالب و تقویم اختصاصی کودکانه
5 خرداد 92 11:37
طراحی اختصاصی تقویم و قالب وبلاگ با عکس نی نی شما با ارزان ترین قیمت و زیباترین طراحی نسبت یه باقی طراحان قالب وبلاگ های زیر از نمونه کار های ما می باشند http://vaniarashidi.niniweblog.com http://mounes_vahid.niniweblog.com با سفارش از اشانتیون بهره مند شوید
مامان حسنا
5 خرداد 92 14:02
شرمنده خانومی یادم رفته بود ...



فداي تو عزيزم...
از روي ماه عسلم بووووووووس يادت نره...
ستایش*مامان محمود
6 خرداد 92 11:53
سلام شیماجونم خوبید؟عزیزخاله چطوره؟
دلم برات حسابی تنگیده
هرجاهستیدایشالاسلامت وشاد باشید
دوستتون دارم


سلام خانومي...
ممنون عزيز همه خوبيم...
فداي مهربونيهات ...
همچنين...
الان ميام پيشت...
بهاره مامان ونداد
6 خرداد 92 13:52
کجایی شیما جون دیگه وقت نداری اپ کنی دوستم؟ مگه ...


سلام خانومي...
ب روي چشم...
حتما...
بوووووووووووووس...
ستایش*مامان محمود
6 خرداد 92 15:05
سلام گلم قربونت عزیزم
موفق باشی عزیزدلم
منم این چندروز گرفتارخوندنم اماچه خوندنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوستوندارم


فداي تو ستايش جونم...
دشمنت شرمنده...
ما بيشتر...
بووووووووووووس...
ماماني اميرعلي جون
6 خرداد 92 16:19
كجاييييييييي ؟؟؟؟؟
منتظر پست جديديم هااااا



سلام خانومي...
چشم...
ي كم ديگه فرصت ميخوام...
ببخشيد...
آرشیدا خانم
6 خرداد 92 18:02
سلام ماشاله به پسملتون چشنشم واقعا عالی شده بود
خوشحال میشم پیش ما هم بیاید


سلام عزيزم...
ممنونم خانومي...
اگه موفق شدم آدرستون رو پيدا كنم ب روي چشم...
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
7 خرداد 92 12:12
الهــی فدات بشم این چه حرفیه ...
ولی ی اکشال کوشولو پیش اومده
تولد پدر شوهرم بوده نه فـــرشاد
قــــربونت برم الهی منم بی نهایت دلم براتون تنگه عزیز دلم...
ایشـــالا قسمتــــــ بشه حتما میاییم پیشتون ...
دوستتون داریم زیاااااااد ...
ایشالا که همیشه موفق باشی گلم...
چشم خاله جوووون اسپند هم دود میکنم ... *:


آخي...
واقعا...!؟
ايشاا... ايشون هم صدها سال زنده باشن...
بييان خيلي خيلي خوشحالمون ميكنيد...
نميزاريم بهتون بد بگذره منتظرتون هستيم...
از روي ماه گردوي من بوووووووووووووس...
مرجان مامان آران
8 خرداد 92 23:03
........................ يه اپ خفن كني حالشو ببريمممممممممم


ايشاا...
ب روي چشم...
مامان یاسمن و محمد پارسا
9 خرداد 92 12:50
برای اتیلا جون و مامان مهربونش


ممنون عزيز دلم...
فداي مهربونيهات...
بوووووووووووس...
مامان ایمان
11 خرداد 92 0:25



بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس...
مامان زهرا
11 خرداد 92 2:43



فداي مهربونيهات خانومي...
ممنون...
آیدا(مامان الینا)
11 خرداد 92 3:02
سلام شیما جون خوبی؟
آتیلا جون خوش تیپی من خوبه؟
قربون این گل پسر برم که اینقدر شیطون شده
راستی شیما جون عکستو تو وب آرین جون دیدم خیلی نازی بودی



سلام عزيز دلم...
فدات شم همه خوبيم...
فداي مهربونيهات...
لطف داري خانومي...
از روي ماه اليناي من بوووووووووووووووس...
مامان مهدیس و ملیسا
11 خرداد 92 12:25
مامانی بازی وبلاگی دعوت شدی زودی بیا وبم
مامان یاسمن و محمد پارسا
11 خرداد 92 12:38
عزیزم به یه بازی دعوتی زود بیا پیشمون
مامان کیان کوچولو
17 خرداد 92 14:14
سلام عز یزم خیلی وقته که یادی از هم نکردیم ..
مصل همیشه از خوندن وبت خنده ای به لبم نشست و انگار که دارم روزمره ی خودم و مرور میکنم ..
کارهاایی که میخوایم و نمیتونیم انجام بدیم .. .....
گل ها زیبا .. آتیلا مردی شده واسه خودش .. ماشالله
اسب ها هم خیلی ناز بودن ..




سلام عزيز دلم...
امان امان امان دست اين روزمرگي ها و سر هاي شلوغ و گرفتاري هاي بي سر و پيكر...
ممنون كه خجالتمون دادي و با حضورت خوشحالمون كردي...
خانومي...
از روي ماه شازده از طرف خاله شيماي... بي وفا نگيم بگيم سر شلوغ
آبدار ي ماچ خوشمل و خوشمزه...
بووووووووووووووس...
مامان نی نی باربد
24 خرداد 92 2:16
سلام شیما جونم .بابا شما کجایین دلمون واستون تنگیده عکسای جدید گل پسرو بذار ما منتظریم


فداي مهربونيهاتون...
هستيم همين جاييم...
مييايم چشم...
اسماء
27 خرداد 92 16:47
دوستی را که چشم انتخاب کند ، ممکن است محبوب دل نشود
ولی آن را که دل انتخاب کند ، بی گمان نور چشم خواهد شد . .
خوشحالم از اشناییتون


من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست...
مامان کیان کوچولو
9 تیر 92 12:24
عزیزم ما باز م اومدیم اما شما نه ...



Uuuuuuuuuuuumadam...
حدیث
31 تیر 92 23:11
خوشکله خاله


با چشاي خوشگلت ميبيني حديث جون...
ميسي خالش...