١٣٩٦/٠٧/٠١ پيش دبستاني
پسرك كوچك و دوستداشتني، در لباسهايي به زيبايي و روشني مفهوم استقلال...
كوله پشتي اي به سنگيني تمام آرزو ها و شادي ها...
و برق چشماني از جنس بلور و آسمان آبي كأشان و لبخندي به شيريني سيب سرخ درخت گيلاس...
١٣٩٦/٧/١
بزرگ شدنت را ميگويم: چ زود شد...
اما...
زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو ... قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو ... آرام آرام پیش برو، هنوز كودكيت را سير ننوشيده ام ... آرام آرام پیش برو...
آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت، جزء عشق ...
عشق از هر جنسي كه باشد...
ميخواهد ملكوت را ، يا دختركي زيبا و جوان را ، يا برگ گل را...
عشق همه جورش شيرين و خوردنيست...
همچون من عاشق باش، تا بداني چ ميگويم...!
زندگي جيره مختصريست
مثل يك فنجان چای
و كنارش عشق است
مثل يک حبه قند
زندگی را با عشق
نوش جان بايد كرد
سهراب سپهری