آتیلا جانآتیلا جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

ღ آتیلا جون ... ღ

نوشتن این وبلاگ از اولین نشانه های وجودت در دنیایمان آغاز شد

يادداشت چندم

1398/7/28 13:16
412 بازدید
اشتراک گذاری

 

د

سلام آتيلاي عزيزم

گفتني ها كم نيست ، زياد هم نيست

مثل هميشه در دوسوي گفتني ها و نگفتني ها سر رشته كلام را در دست ميگيرم و شروع ميكنم به مرور خاطراتي كه شايد هيچ وقت نگفتم اشان...

سن كه ميگذرد كم حرف تَر ميشوي و مني كه از ابتدا كم حرف تَر بودم حالا ديگر بي حرف شده ام...

شده گاهي خوابي ميبيني كه درازاي آن تا شفق صبح ميرسد و بعد پشت سنگيني پلك هايت محو ميشود و ميرود ،و تو را در گمراهيِ رها ميكند ، و تو اورا در سياهي ، در پسِ پرده ي شب پنهان ميكني ...

زندگي چيزي بيشتر از همان خواب نيست...

و تو براي زندگي چيزي بيشتر از همان پرده ي سينما و فرصتي براي ظهورش نيستي...

پس چه زيباست پذيرفتن و ساكت ماندن...

 اميد داشتن به تمام زيبايي هايي كه به قدر همان خواب نزديكند و نه معجزه ميخواهند نه ممكنات، و قدردان بودن براي تمام چيزهاي كوچك و بزرگي كه ارزاني شده اند كه به اندازه ي همان خواب دورند و دست نيافتني...

پس تنها چيزي كه برايمان ميماند لذت و لذت و لذت است از تمام ابعاد زندگانيمان از تمام بودن هايمان، خنده هامان، به آغوش كشيدنها و دلتنگي هامان...

من به اندازه ي تمام ستارگانِتمام آسمانهاي ناشناخته ي جهان هر لحظه از وجودتان را از اعماق وجودم دوست دارم ...

برايم بمانيد همسر و فرزند عزيزتر از جانم❤️❤️❤️

پسندها (3)

نظرات (0)