روزهای مادرانه 3(ماه نهم)
هفته ی سی و هفت:
آتیلای عزیزم امروز میخوام واست از خدا بگم...
خدایی که هیچکس نشناختش...
خدایی که تنها بود و هست...
خدایی که بازیچه شده دست همون مخلوق برتر،همون اشرف...
حالا ازت می خوام گوش کنی...
هر کسی دو تاست و خدا بود و چگونه میتوانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش کنند هست و خدا کسی که احساسش کند نداشت...
عظمت ها همواره در جستو جوی چشمیست که او را ببینند...
خوبی ها نگرانند تا اورا بفهمند...
و زیبایی ها تشنه ی دلی که به او عشق ورزد...
قدرت نیازمند کسی که در برابرش رام گردد و
غرور در جست وجوی غروریست که او را بشکند...
و خدا عظیم بود،خوب و زیبا و به اقتدارو مغرور.
اما کسی را نداشت...
و خدا آفریدگار بود پس آفرید...
زمین را گسترد ، آسمان ها را بر کشید ...
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود...
خدا تنها بود...
و خدا سرشار بود از حرفهایی برای نگفتن،حرف هایی بزرگ و ماورایی...
و سرمایه ی هر کس به اندازه ی حرف هایست که برای نگفتن دارد...
و خدا برای نگفتن حرفهای بسیار داشت و تنهایی ، تنها مخاطب حرفهایش بود...
و باز هم خدا بود و تنهایی و جز خدا هیچ نبود.
در نبودن نتوان بود...
در نبودن نتوانستن بود...
و بازهم خدا تنها بود.
تنها بود و هست...
او تا ابد تنها خواهد ماند...
و بازهم هبوط در تنهاییست...
عزیز ترینم برای شناخت خدا به هیچ کس و هیچ چیز رجوع نکن...
جز ذهن انسانیت...
خدا رو با دین اشتباه نگیر...
خوب فکر کن ، درست استنباط کن ، خدا رو نه از نماز بخواه نه از روزه و زکات...
خدا نه دیدنیست...
نه دست یافتنی...
خدا چیزی نیست جز ذهن آدمی...
اگر خوب بیاندیشی ...
اگر به گمراهی نپیچی ...
اگه بخوای خدا رو ، پس میفهمیش.
وگرنه نه خدایی هست...
نه بهشت و جهنمی...
و نه روز حسابی...
اسیر ذهن های آشفته نشو که تو را به گمراهی خواهند کشید...
و از دو دسته از افراد اجتناب کن ...
یک ، کسانی که رو به شیطان آوردند و مفهوم خدا رو گم کردن...
دو ، کسانی که اسم خدا دائم ورد زبانشون شده و آنها هم مفهوم خدا رو گم کردن...
از همون خدایی که من فهمیدمش و میپرستمش...
چه درست و چه غلط ، بارها و بارها بابت تمام نعمت هاش شکر گزارم...
ازش میخوام سایه اش رو از سر منو خانواده ام کم نکنه...
خدایا در راه شناخت تو اگر راه درست را انتخاب کردم ، یاری ام ده و دستم را بگیر...
اگر نه ، باز هم یاریم ده ، راه درست را نشانم بده و از گمراهی نجاتم ده...
فسقلی تو این هفته:
فسقلی تو این هفته کلی شیرین شده:
بای بای میکنه.
وقتی موزیک پخش میشه دست میزنه...
میتونه از حالت خوابیده به حالت نشسته تغییر شکل بده...
وقتی عطسه میکنه میخنده...
از خمیازه کشیدن کس دیگه ای خندش میگیره...
از جایی بگیره میتونه وایسته ، البته آقا یه کم تنبل تشریف دارن زود بغل می خوان...
خلاصه کلی جیگلشو خوردم...
دوستت دارم از اولین نفسهای حضرت آدم تا آخرین نفسهای آخرین آدم...
"مشاهده ی تصاویر جدید در ادامه ی مطلب"
هفته ی سی و شش:
سلام عزیز دلم:
امشب خیلی دلتنگم...
خیلی رو چطوری باید بنویسم که "خیلی" خونده بشه...
الان که این دست نوشته ها رو میخونی مطمئنا معنی حرفم رو میفهمی ...
چرا بعضی از آدم ها دوست دارن از خودشون بیزارت کنن؟!
چرا ذهن بعضي از آدمها اينقدر محدوده...
چرا قبل از این که حرفی بزنی روت قضاوت میکنن و ...؟!
چرا کسایی که حتی نمیشناسیشون میتونن دوست داشته باشن ، ولی اونایی که ازشون انتظار
محبت داری،...؟!
شاید انتظار از این جور آدمها بیخود باشه...؟!
شاید رفتار خودت اشتباه تر از همه ی این ها باشه؟!
شايد بعضي از آدم هارو فقط بايد با خودشون مقايسه كرد...
وبيشتر از خودشون ازشون انتظار نداشت...شاید دنیا اصلا به پاکی دل تو نباشه...
شايد بهتره فقط ساده خنديد و ساده گذشت...
وشاید...
شاید...
شاید...
امیدوارم و از خدا میخوام که هیچ وقت جایی واسه این طور آدمها تو زندگیت نباشه...
و منی که...
از این دنیا فقط دو چیز میخوام...
"تو"
و
"پدرت"
از تو و پدرت هم فقط یه چیز میخوام...
"عشق..."
دوستتون دارم خیلی...
نمی دونم خیلی رو باید چطور بنویسم که "خیلی" خونده بشه...؟!
فسقلي تو اين هفته:
عزيزم بزور خودشو پرت ميكنه بغل ...
بازيه آتيلا اومدم بخورمت ذوق و شوق بيشتري پيدا كرده ...
بيسكويت رولي و پفك كرانچي پنيري از تنقلات مورد علاقه ي فسقلي هستش ...
البته مصرف پفك كرانچي بنابه دلايل بهداشتي از طرف مامان و بابا تا اطلاع ثانوي منع شده .
اتفاق نه بد نه خوب :
تو اين هفته يه شب كه خواب بوديم و عقربه هاي ساعت تقريبا ساعت ٣ بامداد رونشون ميداد
فسقلي از خواب بيدار شد و مني كه طبق معمول با كوچكترين صداي شازده خودم رو تو
اتاق آقا پيدا ميكنم بعد شير دادن ، نوبت رسيد به نوازشهاي مادرانه كه كوچولو چشمهاشو خواب بگيره...
در همين حين يك لحظه دنيا رو سرم خراب شد...
زير دستم، پشت گوش عزيزم يه چيزي داشت ليز ميخورد،با صدايي لرزون و چشمهاي گريون رفتم سراغ شوهري ...
بعد يه معاينه ي ديگه از طرف جناب تشخيص واسه خاطر دل مادري كه داشت از غصه دق ميكرد، اين بود
كه نگران نباش ،چيزي نيست ، همه بچه ها از اينا دارن ولي واسه اين كه خيالت راحت بشه فردا
ميبريمش دكتر تا از دهن اونم بشنوي ...
"فردا..." گفتنش راحته!!!؟
واسه منه دلنگران فردا يعني هزار و سيصد سال بعد...
خدايا بلاخره فردا شد...شكرت...
از خونه در اومديم بيرون و يك راست رفتيم مطب دكتر آتيلا
خانوم منشي: امروز پنجشنبه هستش آقاي دكتر نيستن، لطف كنين شنبه تشريف بيارين...
آخه خدايا كي به اين آقايون دكتر گفته پنجشنبه ها كسي بهشون احتياج نداره...؟!
خلاصه بعد كلي اين ور و اون ور رفتن مجبور شديم بريم پيش يه دكتر عمومي ...
تشخيص: خانوم اين غده ي لنفاویه و هيچ نگراني اي هم نداره همون طور كه در اومده از بين ميره...
شما ميشيني اين بچه رو انگولك ميكني...؟!
خدايا شكرت با شنيدن اين جمله حداقل ميتونم تا شنبه صبر كنم...
شنبه: ساعت ١٥:١٥
مطب پزشك فوق تخصص كودكان
بعد نيم ساعت انتظار ، خبر خوب و سالم بودن عزيزم رو از دهن آقاي دكتر مورد اعتماد هم شنيدم
تشخيص ايشون هم همان بود،غده ی بی خطر لنفاوی
خدايا صد هزار مرتبه شكرت... خدايا به هيچ پدر و مادري درد و ناخوشي فرزندشون رو نشون نده كه
خيلي اما خيلي سخته... و باز هم خدايا شكرت...
"مشاهده ی تصاویر در ادامه ی مطلب"
ورم غده لنفاوی
ورم غدد لنفاوی ممکن است چیز وحشتناکی بهنظر میآید، اما این آرایشی از لشکریان مدافع بدن است. بیش از ۵۰۰ غدد لنفاوی در سراسر بدن وجود دارد. این غدد مکانی برای تجمع گویچههای سفید خون هستند که توسط دستگاه ایمنی و برای مبارزه با عفونت ساخته میشوند. وقتی تعداد این گویچهها برای دفاع در برابر تهاجم باکتریها زیاد شوند، غدد لنفاوی متورم میگردند. به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، غدد لنفاوی همچنین بخشی از دستگاه زهکشی بدن است که ضایعات حاصل از جنگ با عفونت را جمع میکنند. غدد کوچکتر پراکنده در بدن به تعداد گرههای لنفی بزرگتر میریزند که در چند نقطه تجمع یافتهاند، از جمله در زیر بغل، کشالهٔ ران و کنار آروارهها. گاهی این گرهها در پاسخ به عفونت در ناحیهای دورتر متورم میشوند. مثلاً عفونت شست پا ممکن است به ورم غدد لنفاوی کشالهٔ ران منجر شود. یک غده لنفاوی طبیعی تودهای نرم، لاستیکی، و متحرک با قطر کمتر از ۷ میلیمتر است. وقتی این غده متورم شود، بزرگ، سخت و حساس میشود. غدد لنفاوی گردن بیشتر متورم میشوند که معمولاً پاسخی به سرماخوردگی یا عفونت دستگاه تنفس فوقانی است. بیش از ۳۰ درصد غدد لنفاوی بدن در بالای استخوان چنبر و در ناحیهٔ گردن و گلو هستند. ورم غدد لنفاوی گردن ممکن است نشانهٔ گلو درد ویروسی یا باکتریائی هم باشد. عفونت سینوسها، گوش یا پوست و نیز گرفتاریهای دندان هم این غدد را متورم میکنند. و مهمتر از همه، تورم غدد لنفاوی میتواند نشانهٔ بیماریهائی مثل مونونوکلئوز، سل، سیفلیس، و بعضی انواع سرطان، مثل بیماری هوجکین باشد. - درمان ورم غدد لنفاوی چون تورم غدد ناشی از یک عفونت است، درمان آن نیز درمان بیماری اصلی است. آنها را گرم کنید. برای کاهش درد غدد لنفاوی متورم در طی درمان عفونت، حولهای گرم را چهار بار در روز و هر بار بهمدت ۱۵ دقیقه روی آنها بگذارید. گلو درد استرپتوکوکی را درمان کنید. درمان گلو درد استرپتوکوکی بسیار مهم است، چون در غیر این صورت، ممکن است باعث تب روماتیسمی شود که آسیب شدید به قلب میرساند. بههمین دلیل، اگر تورم غدد لنفاوی با گلو درد همراه است، باید حتماً نزد پزشک بروید تا او نمونهٔ برداشته شده از گلوی شما را برای کشت به آزمایشگاه بفرستد. اگر نتیجهٔ کشت وجود استرپتوکوک را نشان دهد، آنتیبیوتیک مناسب برای درمان آن تجویز میکند. محل عفونت را بیابید. عفونتهای پوست سر، شقیقه، و صورت و نیز عفونتهای سینوس و گوش باعث تورم غدد لنفاوی میشوند. پزشک همهٔ اینها را معاینه کرده و در صورت یافتن عفونت، با آنتیبیوتیک مناسب آن را درمان میکند. آزمایش کنید. اگر پیدا کردن علت تورم غدد لنفاوی مشکل باشد، پزشک ممکن است چندین بار شما را معاینه و آزمایش کند. گاهی علاوه بر آزمایش خون، یا پرتونگاری، نمونهای از بافت درون غده لنفاوی را با روش و سوزن مخصوص برداشته و آزمایش میکند. در بسیاری موارد، این کار کوتاهترین و دقیقترین روش تشخیص است. پزشک پوست را بیحس کرده و با وارد کردن سوزنی در یک غده لنفی کمی از محتویات درون آن را بیرون میکشد و به آزمایشگاه میفرستد. بیشتر مراقب غدد لنفاوی باشید. پزشک برای تشخیص علت تورم ممکن است از پرتونگاری کمک بگیرد. یا با عمل جراحی یک غده را بردارد. در ناخوشایندترین موارد، که وجود بدخیمی در دستگاه لنفاوی است، پزشک بیماری را با داروهای ضد سرطان درمان میکند. - چه وقت به پزشک مراجعه کنیم؟ - ورم غده لنفاوی دو هفته پس از خوب شدن عفونت هنوز وجود دارد. - غدد لنفاوی تمام بدن ورم کردهاند. - بدون سرماخوردگی، عفونت سینوس، گوش یا دستگاه تنفس فوقانی غدد لنفاوی ورم کردهاند. - غدد لنفاوی بزرگ و سفت هستند و حرکت نمیکنند. - همراه با ورم غدد لنفاوی گردن، تب، اشکال در بلع، گلو درد مزمن، یا اشکال تنفس وجود دارد، مخصوصاً اگر سیگار میکشید یا الکل مصرف کردهاید. - یکی از غدههای لنفاوی گردن بزرگتر از سایر غدد شده است.
هفته ی سی و چهار:
آتیلای عزیز تر از جونم...
امیدم، چشم و چراغم...
همه بود ونبودم ...
کاش بفهمی چقدر دوست دارم ولی این غیر ممکنه می دونم...
همون طور که شاپرک ها نمی تونن دشت آبی آسمون رو از یاد ببرن،منم چشمهای زیبات رو نمیتونم
فراموش کنم،تصویر زیبات نه تنها در ذهنم بلکه تو قلبم جای داره.
ای کاش بدونی قصر آرزوهام رو تو ساحل چشمات ساختم تا قلب مهربونت مداوایی باشه برای عشق
پاک و مقدسم.
همون عشقی که مادر صدایم زد...
فسقلی تو این هفته:
مهم ترین اتفاق این هفته مروارید کوچولویی بود که تو خونه خاله شادی رویت شد و مهمونی شام بابا
جون بابت این اتفاق خوب که از چند هفته پیش منتظرش بودیم...
کاش مهمون نمیومد بقیه مطلب رو مینوشتم...
عمو وعمه ی آتیلا دارن میان...
تا بعد....
آرین جون (پسر خاله آتیلا کوچولو)
"مشاهده ی تصاویر در ادامه ی مطلب"
هفته ی سی و سه:
سلا م به عشق نابم
سلام به تنها آرزوی زندگیم
امشب می خوام برات نامه ی عاشقونه بنویسم،پس گوش کن...
ستاره ی خوشبختی من : از وقتی اومدی تو دلم ،به دنیا یه جور دیگه نگاه میکنم...
همه ی زیبایی دنیا برام بی اهمیت شده،تنها زیبایی واقعی رو تو چشمهای صادق و نگاه های معصومانه ی تو میبینم.
هر موقع یاد توام دنیا برام با نور چشمات روشن میشه ولی خدا اون روز و نیاره که منو یک لحظه از وجود
نازنینت محروم کنه،که دنیا برام به برزخی و تیره تار تبدیل میشه.
عزیز تر از جانم:در هر زمان و در هر حالتی حتی اگه روحی سرگردان و یا جسمی خسته از جور تو داشته
باشم.
تا همیشه دوستت دارم و عاشقونه میپرستمت...
فسقلی تو این هفته:
وقتی میره بیرون میگه در در
دالی موشه که بازی میکنه خودش پتو رو از رو صورتش بر میداره
مسافت طولانی تری رو نسبت به قبل به طور سینه خیز طی میکنه
علاقش به تماشای تلوزیون بیشتر شده
همیشه در حال حرف زدنه...
وقتی سرفه میکنم به تقلید از من سرفه میکنه... قبونش میشم
خودم تنهایی...
::مشاهده ی تصویر در ادامه ی مطلب::
هفته ی سی وسه:
هفته یسی و چهار:
هفته ی سی و شش"
هفته ی سی و هفت: