آتیلا جانآتیلا جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

ღ آتیلا جون ... ღ

نوشتن این وبلاگ از اولین نشانه های وجودت در دنیایمان آغاز شد

خاطرات ۱۴۰۰-۱۴۰۱

1401/5/12 18:20
371 بازدید
اشتراک گذاری

آتیلای نازنینم

دورت بگردم پسر قشنگم

این مدت که اینجا نه چیزی نوشته شد و نه عکسی گذاشته شد ، با شوق اومدن عضو جدید خانواده مون سپری شد…

روزهای قشنگی که پشت سر گذاشتیم مجال حضور تو وبلاگ قشنگمون رو ازم گرفت و حالا بعد مدت ها تونستم بیام و از خودمون بهت بگم…

حالا که مینویسم لیام خان خوابه و شما بیرون از خونه با دوستات دوچرخه سواری میکنی…

منو بابا جان هم در حال نوشیدن چای داغ بعد از ظهر هستیم…

تو این مدت همه چی خوب و عالی و روزها یکی از یکی قشنگتر سپری میشدن تا اینکه خبر تلخ مرگ پدر بزرگ درست چهل روز مونده به بدنیا آمدن لیام جانم کام شیرینمون رو تلخ کرد و حال روزهامون رو بد…

نمیخوام از حال بد روزهایی که گذشت صحبت کنم

اما بعد رفتن مادر قشنگم این تلخ‌ترین و سخت ترین جدایی برام بود، راستش من اصلا به نبودشون فکر نمیکنم اونها همیشه و همه جا در قلب من زنده هستن و زندگی میکنن ، اونها تو تمام لحظاتم حضور دارن و حضورشون گرما بخش تمام ابعاد زندگیم هست…

خب تقریبا چهل روز بعد 

پسر قشنگم پا به دنیا گذاشت و دلگرمی هممون شد

امیدبخش شد، مرهم شد واسه زخممون 

حال بد بابا دیگه با اومدن لیام کم کم خوب میشد و دلش گرم…

فدای دل مرتضی مهربونم که الهی بمیرم و غمت رو نبینم عزیزترینم…❤️

حالا هم که لیام قشنگم دو ماه و نیمه ست ‌وکلی شیرین کاری و دلبری داره برامون…

دورتون بگردم پسرای قشنگم، خدا پشت و پناهتون فداتون بشم من 🥲❤️

خب وقتشه که بریم چندتا عکس ببینیم از زمانی که هنوزتنها پسر خونمون بودی…

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)