كاش تولدم مبارك باشد...
_ دیر نوشت :
ــ سالگرد حدوث فاجعه زیست محیطی بوجود آمدن موجودی عجیب (من) گرامی باد
*********
ــ
حادثه هیچ وقت خبر نمی کند و من ٢٢سال پیش اتفاق افتادم...
3 شهريور به عبارتی و روایتی تولد من است ...
روايتي كه بس سري دراز دارد...
عقربه های ساعت زودتر از نفس هایمان جابجا می شوند ولی افسوس که تیک تاکشان را هیچ وقت احساس نکردیم.
زمانی که سال آخرین لحظاتش را پشت سر میگذارد تازه به یاد می آوریم که چه کارهایی را می توانستیم
بکنیم و نکرده ایم.
صد افسوس که عقربه ها فقط در علم است که پاد خودشان می چرخند و در واقعیت فقط جلو می روند…
مناسبت های زیادی در طول یک سال باعث می شوند تو سال شماری کنی، تولدت یا روز ازدواجت ، و
خدانکند روز جدایی و مرگ.
هرچه باشد باعث می شود سال برای ما بارها تکرار شود .
وامروز بهانه ي تكرارم ،منم...
تكراري كه از خدا ميخواهم سال بعد همين موقع برايم زيباترين تكرار باشد...
تكراري كه از پس آن برايم رشد معنوي و بلوغ فكري به ارمغان بيآورد....
تكراري كه اجرش برايم مني آگاه تر و درست تر باشد...
و در آخر تكراري كه پشت جمله هايم خدارا شكر باشد...
جشن تولدم با ي كيك تقريبا خوشمزه و دوتا شمع ٢ تو ي جاي خوش آب و هوا با ي سري از نزديكان كه
كادو به دست اومده و مارو شرمنده كردن گذشت...
همسري هم كه مثه هميشه پيششون شده ذوق مرگ كردن ما و رفتن برامون آخرين ورژن" آي پد "موجود
رو خريدن...
البته با نقشه ی قبلی و به كمك برادر شوهري كه نكند بنده بويي ببرم و سوپرايزشون، نشه...
خب از همه ممنونم...
ميدونم خيلي كليشه اي ميشه ولي ، ايشاا... بتونم محبت هاتونو جبران كنم...
آتيلا تو تولد مامانش ١ سال و ٣ ماه و ٢٨ روزه بود ...
... مامان شیمای سه ماه ....