آتیلا جانآتیلا جان، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

ღ آتیلا جون ... ღ

نوشتن این وبلاگ از اولین نشانه های وجودت در دنیایمان آغاز شد

🧿🧿🧿

1399/11/18 13:00
305 بازدید
اشتراک گذاری

سرعت کلمات در ذهنم بیشتر از آن است که بتوانم سوار بر قطار قصه ها کرده و روانه ی صفحه سفید پیش رویم کنم...

خط خطی هایی که از هر سو هجوم میآورند بر دفتر ذهنم گیج و گنگ از این شاخه به شاخه دیگر میرانمند...

با این حال همیشه دوست داشته ام برایت بنویسم و بگویم ...

از همه چیز و از همه کس...

از خوبی ها و قشنگی ها

از تلخی ها و پلیدی ها

از روزهای سخت زندگی و خوشی های شیرینش...

من همه را با پوست و استخوان دیده و چشیده ام...

همه را خوب بلدم ، همه را خوب میشناسم...

جوهره ی وجود هر کس از داستان های زندگانیش ساخته می‌شود ...هر کس به اندازه ی درکش از کمالات روحی و معنوی بهره میبرد.

لازم نیست فیلسوف باشی و سقراط و ارسطو...

همین که بتوانی درست ببینی، درست حس کنی و خوب درک کنی، رشد کرده ای...

تمام آدم های نارسی که با انبوهی از تجربه و سال های سال فرصت زندگانی هنوز کال و بی عطر و گس اند، همان هایی هستند که چشم دلشان را بسته اند 

نه بدخلقی هایشان به دل مینشیند و نه مهربانی هاشان...

زندگی را خوب ببین و خوب درک کن، هر اتفاقی را خوب حس کند ...

هر نگاهی را قشنگ ببین، هر لبخندی را خوب خوب به یاد بسپار...

هر اشک و هر اندوهی را خوب بفهم ...

ساده رد نشو...

ساده فکر نکن...

ساده زندگی نکن...

دوستت دارم ❤️

پسندها (1)

نظرات (0)