نهم اردیبهشت و ی دنیا مهربونی...
ممنون از همه دوستهای گلی که ما رو شرمنده ی محبت هاشون کردن:
اولین هدیه از طرف زینب جون و امیر علی جان (پسرک شیطون):
رزرو ویترین
اینم از اتیلا جون و امیر علی فندق خالش تو ویترین...
ممنون زینب جون ی دنیا ممنون...
کلی با هدیه ی قشنگتون اینجوری شدیم...
دومین هدیه از طرف مامان مهربون یاسمن و محمد پارسا ی عزیزم:
که شامل ی پست تبریک تولد تو وبلاگ خودشون
و این عکس خوشمل...
مرسی خاله جون مهربون آتیلا...
ایشاا... بتونم ی ذره از این محبتهاتون رو جبران کنم...
......
سومین هدیه از طرف مامان عزیز حسنا گلی:
که نتونستم عکسها رو باز کنم...
مرسی خانوم گل...
ایشاا... بتونم تو تولد حسنا جان حسابی از خجالتتون در بیام...
......
و چهارمین هدیه از طرف ارشیا خان
که شامل ی پست قشنگ تو وبلاگ خودشون و
واین هدیه ی زیبا میشه...
برای مشاهده ی هدیه ی زیبای ارشیا خان روی عکس زیر کلیک کنید....
ممنون که با وجود کلی گرفتاری باز هم ما رو شرمنده ی محبت هاتون کردین....
......
پنجمین هدیه از طرف مامان مهربون مهدیس و ملیسا جان
و ی جشن خوشمل که تو وبلاگ خودشون گرفتن
برای شرکت در جشن تولد آتیلا جون با میزبانی مهدیس و ملیسا جون و مامان عزیز شون
ممنون مامان مهربون
واقعا نمیدونم چی بگم...
بخدا شرمنده ی همه محبت هاتونم...
و دوستون دارم...
......
ششمین هدیه از طرف حمید کوچولو و مامان مهربونش
ممنون عزیز دلم که به یاد بودی ...
ایشاا... تولد حمید جون بتونم از خجالتتون در بیام...
......
هفتمین هدیه از طرف مامان مهربون محمود کوچولو ی عزیزم
مرسی از این همه لطف و محبتت خانوم گل...
ی دنیا ممنون...
ایشاا... بتونم جبران کنم عزیزم...
هر چند که جبران این همه محبت سخت باشه...
......
هشتمین هدیه از طرف دوست قدیمی
همکلاسی_همسایه و خواهر خوبم هانیه جون مامان شاه صنم خوشگله:
هانیه جان هیچ یادم نمیره...
نهم اردیبهشت ساعت ده و نیم ،یازده میشد
تازه از ریکاوری در اومده بودم
دیدم گوشیم زنگ میخوره و اسم تورو نمایش میده...
تو اولین نفری بودی که تولد آتیلا و مادر شدنم رو با ذوق و شوق تبریک گفتی...
واسم دنیا دنیا بودنت تو اون لحظه ارزش داشت...
ازت ممنونم
و
دوست دارم...
ممنون از همه دوستانی که به یاد بودن و فراموشمون نکردن ...
نگاهم را روي تمامت ميچرخانم و ميخوانم قصه ي سرود سر آغاز بودنت را ...
نوشته ام بيست و يكماه پيش را ميگويم...
همان بيست ويك ماهي كه همچون برق آمد و رفت...
نوشته ام...
روز ب روز بزرگ شدنت را...
عاشق شدنم را...
اشك ها و خنده هايم را...
گذر نه ماه و مادر شدنم را...
نگراني هايم را...
همه و همه را نوشته ام...
آدرس نوشته هايم را برايت ميگذارم...
وقت كردي بخوان...
نكردي هم فداي سرت مادر...
نوشته ام با اين كه ميدانم ارزش نوشته هايم در كنار لمس بودنت ،همان وجود ابريشمي و
همان حس زيباي مادرانه اي كه تو به من بخشيدي بيش از هيچ نيست...
مديونم ميدانم...
مديون تمام روزهايي كه با عطر وجودت معطر ، همه شبهايي كه با نور نگاهت روشن و
مديون تمام ساعت هايي كه با لمس حس وجودت ثانيه كردي...
اداي دين خواهم كرد مادر ببخش اگر راضي نباشي...
تمام روز و شبهايم را همه ثانيه و لحظه هايم را به ارزاني وجودت پاي و مال خواهم كرد ...
ببخش اگر روزگارم كوتاه و بي عمر باشد...
اما بدان تا هستم براي تو و از آن تو هستم...
ببخش اگر مادر بودنم كافي نباشد...
.
.
.
سالروز بودنت را سرلوحه و آويزه ي اين من بيهوده كه حالا دليل بودنش را جز تو چيز ديگري نميدانم
خواهم كرد...
تماشاي اولين شفق از دومين ماه بهار را ب دست حضور سبز تو ميسپارم...
من امروز را سالروز تولد وجود نازنين تو و تولد روح و زندگي اي دوباره سرشاراز اميد و
حس زيباي بودن براي من عاشق اعلام ميكنم...
سالروز زميني شدنت را با تمام وجود جشن ميگيرم و عاشقانه فرياد ميزنم دوستت دارم...
.
.
.
پ . ن : تاریخ برگزاری جشن تولد آتیلا جان بنابر دلایلی به دوازدهم اردیبهشت" پنجشنبه" موکول شد...