آتیلا جانآتیلا جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 روز سن داره

ღ آتیلا جون ... ღ

نوشتن این وبلاگ از اولین نشانه های وجودت در دنیایمان آغاز شد

یکی از همین روزها...

1392/4/28 15:57
1,784 بازدید
اشتراک گذاری

شازده را میگویم...

 همين چندی پیش از دورترها  رسيد:

 رسيد و تمام محاسبات زندگيم را عوض كرد...

 تمام برنامه هاي ريخته شده...

 تمام بايد و نبايد هايم را...

تمام فكرها...

 و تاريخها...

 خب اين هم ي جورش است...

.

.

.

و اما

خدارا شكر...

اين روزها حالمان مثل هميشه خوب است...

همه چيز بر وفق مراد است...

 لب هايمان ميخندد...

 دلمان شاد است و سبک می تپد...

 شبها را خوب ميخوابيم،خواب باغ عدل ميبينيم و حسابي خوش ميگذرانيم...

 گاهي هم در جستجوي چشمه ي جواني درخت دانش را ميابيم...

ميوه ي ممنوعه اش را نميخوريم...

بس است ...

دلمان نه مكافات ميخواهد نه خشم و غضب...

 روابط هم خوب است...

خدا را شکر هنوز راه و رسم عاشقی را گم نکرده ایم...

هر روز صبح برايمان پيام ميآيد...

لطفا همسر خوبي باشيد..

. همسري عنايت فرموده و فعال كرده اند...

 حرفهاي دلش را ميزند...

حرفهايي كه او نميگويد...

حرفهايي كه باد انتقاد ندارد...

 مرا هم از كوره در نمي آورد...

خوب است...

تشکر نوشت ١:ممنون 7020

 گاهي سرمان خيلي شلوغ ميشود و وقت ندار...

مهماني هاي اين اواخر...

 كارهاي عقب افتاده-

جلو افتاده ...

پشت مبل،زير فرش خسته ی مان ميكنند گاهي خيلي...

گاهي هم بيكار ميشويم و به پرو بال هم مي پيچيم...

 تخمه مي شكنيم و فيلم تماشا مي كنيم...

پا دراز ميكنيم و مجله ميخوانيم...

برنامه ي سفر مي ريزيم و كنسل مي كنيم...

اين روزها كه تابستان به روزهايمان سرك كشيده و دم تند هوا دايمي ست...

ساعت ها دقايقشان را قوام داده و آرام ميگذرند...

چاره اي نداريم جز اينكه...

شبها را تا خود سحر بيداريم...

 صبحا را حسابي گيج ميزنيم...

 سنگيني چشمان خواب آلودمان هم نصيب پسرك سحر خيز ميشود...

ظهرها ميخوابيم...

 سر شبها را هم با همان اکیب همیشگی  بند خودمان هستيم و قليان چاق ميكنيم...

همسري را ميگويم...؛

پيشه ي هر شبشان شده چاي سبز و زيره،،،

صبح ها هم نان جو...

نهار هارا هم فقط پروتئين...

برنج و از این قبيل را حذف كرده اند...

براي ما هم مي ماند همان يك فنجان سكوت كه با نوش جان مي نوشيم...

البته قبل از میهمانی...

ماهي هايمان هم عمرشان را دادند به شما...

 بر اثر پودر پروتئين و ويتامين c اي كه همسري براي هر چه تنومندتر شدنشان تجويز كرده بودند...

 ميگويند عمدي نبوده و خيرخواهي كرده اند مثلا...

گويي ميخواستن ماهي قرمز را جهش ژنتيكي داده و ماهي سفيد كنند...

هر چند مجازاتشان عفو خورد...

كارهاي دندان پزشكي را هم بس طولش دادند نصف كاره تمام كرديم و دفترش را بستيم...

شايد ديگر چشممان حوصله ي ديدن آن خانم منشي نيم وجبي و بد اخلاق را نداشته باشد...

..............................................................

 و اما پسرك...

با نخ و سوزنِ شيطنت ها و بي قراري هايش شب و روزمان را به هم دوخته است...

 قبلا نوشت ؛ هنوز چهار دست و پا ميرود...

به تمام زواياي پيدا و پنهان خانه ام سرك ميكشد...

حواسش كه پرت ميشود چند دقيقه اي قد علم كرده و مي ايستد...

 مجبورش كه كنم دو سه قدمي بر ميدارد...

بعدا نوشت:

خان کوچولو در یک سال و یک ماه بیست و دو روزگی اولین قدم هایش را برداشت...

پ.ن ١:

پسرک در تاریخ 15.03.1392  تاتی تای قند را در دلمان آب کرد...

برای ما هم میماند ذوق مرگیه مختصری که با جیغ و دادهایمان از سر خوشحالی همراه بود...

پ.ن ٢: حالا که مینویسم پسرک خوب و قهار راه میرود...

تغییر مسیر هم میدهد...

بدون کمک خودش از زمین بلند میشود....

راه که میرود حسابي ذوق ميكند...

قه قه هایش هم باعث بی تعادلیش میشود و گاهی زمین میخورد...

لثه هايش متورم شده و غذايش بي غذايي گرفته...

پ.ن: ٣ دندان هشتم پسرک در تاریخ 19.03.1392 رویت شد...

 دلتنگ كه ميشود او هم دلش كسي را ميخواهد ،دستش را روي گوشش ميگيرد و ي چيزهايي ميگويد...

پيشترها گفته بودم،حسابي دردري است...

حواسش جمع است ،پدر كه لباس ميپوشد زودتر از او جلوي درب منتظرش ميماند...

 دل پدر هم كه دل گنجشك...

از زمان پیروزی تیم ملی که جلو بغل مادر سر و گردنش بیرون از پنجره با دیم دام دیرام موزیک قر کمر میداد

 و دلبری میکرد برای این و آن ،هوایی شده و دیگر بر روی صندلی اش نمینشیند...

بغل مادر را بیشتر دوست دارد...

شاید هم پنجره ی باز مادر را...

 تشکر نوشت 2: ممنون تیم ملی

 دلم كه بوس ميخواهد گويي عاشق ميشوم چيزي درون دلم بالا و پايين ميپرد...

به زور هم كه شده زير گردنش را ميبوسم...

 حوصله ي مادر را كه نداشته باشد با حرص دهانش را به صورتم ميچسباند و سعي دارد گازم بگيرد...

 گاهي هم خودش اراده كرده و حالم را ميفهمد صورتش را نزديك ميكند و ميبوسم اما با احتياط ...

تازگي ها دروغ هم ميگويد...

 اولين دروغهاي زندگيش را مينويسم...

نفس نفس ميزند و برايمان نقش بازي ميكند ...

 به دروغ سرفه ميكند...

چيزي را دستش بگيرد و بلند كند،چنان زور میزند و میگوید او او او ...

 گويي بله شي سنگيني ست و ايشان قدرت مافوق...

خاله شادي قهرمان وزنه بردار صدايش ميزد...

 مرتضي خان كوچك است،عشق قدرت...

 خنده ها و گريه هاي دروغين هم كه ديگر جاي خود دارند و بسا قديمي شده است...

آب که میخواهد شرین تر از عسل میشود و میگوید:----- آپ بیده....

ترجمه اش میشود :آب بده...

گاگا بیده هم میگوید...

همیشه دوست داشتم پسرک اسمم را صدا بزند...

اما او با اصرار اولین اسمی که صدا زد ماما بود...

البته کم هم لذت نبردیم آن موقع...

اما حالا گاهی میگویید: شیما...

گوش پاک کن تو گوشش میکند...

 آتي هم ميگويد... گاه هم آتييا...(آتيلا)

لوازم آرایش مادر را بر میدارد و به صورت میمالد...

مثلا آرایش میکند...

موهایش را شانه میزند...

تازگی ها حق خاله بودن هم نداریم...

تا به پسرک آرین نزدیک میشوم جیغ و دادش بالا میرود...

با رقص انگشتان کوچکش قلقلک میدهد،آواز قیدی قیدی هم میخواند...

خلاصه برای ما که شیرین تر از عسل که میگویند همین خان کوچولوی خانه یمان است...

-------.......--------.......--------......--------.......-------

راستی نماز روزه ی همه روزداران قبول...

سهم ما هم از این روزها چیزی نیست جز همین دلتنگیها...

خدایا:

 سفره برکتت را گشوده ای تا من میهمانت شوم ...

می دانم دست خالی به مهمانی رفتن زشت است!!

 من دست پر آمده ام ...

دستی پُر از گنـاه...

 ولی؛ چشمم لبریز از امید است ...

امید به رحمت و کرامت تو ...

امید به دستگیری تو ...

حال بمانم یا برگردم؟؟

 می دانم بد است مهمان ،پر رو و بی حیا باشد ...

اما چه کنم ...!؟

وقتی میزبان تو باشی چه می شود کرد...

 به قول عزیزی: لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد ...

آمده ام که تحفه گناهانم را بگیری و پیمانه ام را با حاجت هایم پر کنی...

 الهی!

فرصت ده رمضان امسال شب قدر را قدر بدانم و درک کنم ….

 کمکم کن ماه رمضان امسال برای من هم ماه رمضان باشد ……………….

 توفیق ده وقت سحر لحظه دلدادگیم باشد….

 توفیق ده لحظه افطار تنها غرق در وجودت شوم ….

کمکم کن عید فطر با تمام وجود حس کنم که 11 ماه باقی مانده را هم رمضان خواهم دانست….

 در این ماه فرج آقا امام زمان (عج) را نزدیک بفرما….

سلامتی و به پدر و مادر ها ، برادر و خواهر ها و همسران و فرزندان همه و همه ...

 همه كساني كه قبولشان داريم و بعضي هاشان كه سواشان ميكنيم...

 همه بنده هايت را...

قضاوت بد و خوبش دست خودت ، عنايت بفرما...

و باز مثل هميشه سايه ات را بالا سرمان ميخواهم...

.

.

.

به " آمین " های همه شما دلشکسته گان شدیداً محتاجم این دلنوشته را بدون آمین گفتن نخوانید لطفا ...

.............................................................................

وقتی از خواب پا میشی این شکلی ای...ماچ

آتیلا جان تا این لحظه ، 1 سال و 2 ماه و 20 روز و 4 ساعت و 22 دقیقه و 11 ثانیه سن دارد ...

پسندها (1)

نظرات (43)

مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
28 تیر 92 2:38
یعنی منی که الان فرسنگـــ ها باهاتون فاصله دارم باید چطوری این شیـــرین گندمکــــ و گااااااز گااااااز کنم ؟؟؟

الهی که من فدای خودتــــ و اون موقعی که از خواب بیدار میشی و اون زبون فسقلیتــــــ بشـــــــــــــــــــــــم...
دوستت دارم بی نهایتـــــــــــ ...




الهی...
مرسی زینب جون...
خدا نکنه خانومی...
فدای مهربونیهات...
خیلی لطف داری...
بجای آتیلا امیر علی رو گاز گاز کن که پسرمون کلی شیرین شکره واسه خودش...
قبونش بشم...
ببوس عسلمو عوض من...
بوووووووووووووووووووس...
بهار مامانه برسام
28 تیر 92 2:52
هزارماشاالله چه پسمل نازی
خدا حفظش کنه


فدای مهربونیهات عزیز من...
مرسی...
میام پیشتون...
بهار مامانه برسام
28 تیر 92 2:53
خاله جون مهربون برسام من در جشنواره نی نی شکمو شرکت کرده کد برسام 403 هست لطف بزرگی میکنی اگه کد 403 رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنی واقعا ممنونت میشم اگه بتونید کد 403 رو با چند تا خط موبایل متفاوت به شماره ی داده شده ارسال کنید که نورالانور میشه و واقعا شرمنده میکنید اگه لطف کردی و رای دادی بهم خبر بدی ممنون میشم هم برای اینکه از لطف و مهربونیت تشکر کنم هم برای اینکه تعداد آرا رو داشته باشم پیشاپیش از لطفت واقعا ممنونم اگه خواستی عکس جشنواره ای برسام رو ببینی زحمت بکش و یه سر بیای وب برسام تویه پست ثابت وبش عکس جشنواره ایش رو گذاشتم مرسی از لطفت خاله جون مهربون ارسال کد 403 به شماره 20008080200یادت نره ها برسام رویه رای های شما دوستای گل خیلی خیلـــــــــــــــی حساب کرده.... خیلی خیلی خیلی ممنونت میشم به نی نی من رای بدی امیدوارم بتونم یه روزی یه جایی تویه دلخوشی هاتون جبران کنم موفق و پیروز باشی
مامان طاها
28 تیر 92 3:02
سلام
با اجازه شما بیشتر مطالبتون را خوندم
خیلی زیبا مینویسید
وبلاگ زیبایی دارید واقعا زیبا
ماشالله پسر زیبایی هم دارید
درد دل هاتون رو درک میکنم چون من خودم دقیقا همین اتفاقات بر سرم میاد (این روال زندگیه)
من با اجازتون وبلاگتون رو لینک میکنم
از طرف من پسر گلتون رو ببوسید
انشالله موفق باشید


سلام عزیزم...
ممنون که وقت گزاشتی خانوم...
نظر لطفته عزیز دلم...
بابت لینک هم متشکرم ...
فدای مهربونیهات...
میام پیشتون...
شادي خاله
28 تیر 92 5:00
شيماي خوشگلم مثل هميشه عالي بود
بگم حسوديم نشد دروغ گفتم خودت حلالم كن
اومدم يه سري به وبلاگ بزنم ديدم اااه70تا بازديد دارم تعجب كردم آفتاب از كدوم طرف زده!حدس زدم از صدقه سري شما باشه اومدم ديدم ببببله....
ممنون از تو و دوستاي وبلاگيه روشن وخاموشت....
نظرم كسي نميذاره شكر خدا فكر كنم ميگن همين كه بد بيراه نميگن لطف دارن آخه بابا همه كه سهراب سپهري نميشن ميشن؟
ميبوسمت عروسكم


سلام شادی جون...
نه بابا عزیزم شکست نفسی میکنی...
طرفدارای خود خودشن...
نظر که بله دیگه...
چ میشه کرد...؟
بابت هندونه ها هم ممنون...
میسی که اومدی...
آرینمو ببوس برام...
خاله پارمیدا
28 تیر 92 10:16
تایتانیک
ــــــــ||ــ
=”………….”—
___t/,_. …………. ,_
/ __________________



با همه مسافراش فدات . . .پیش ما هم بیاو اگه دوست داشتیبه نی نی ما همم رای بدهکدش269


ممنون عزیزم...
بله...
سودابه
28 تیر 92 11:05
شیما
جونم سلام.نوه گلم محمد متین در جشنواره نی نی شکمو شرکت کرده اما من قبلا با همراهم به نی نی های دیگه رای دادم
لطفا تو خانمی کن و بهش رای بده
کد ش683است که باید به شماره 20008080200ارسال بشه قبلا از رایتون سپاسگزارم
به خونه وب من و نوه های گلم تشریف بیارین خوشحال می شیم.



بروی چشم...
میام پیشتون...
مامان حمیدکوچولو
28 تیر 92 12:32
سلام مامان شیما
دلتنگ بودیم
که رفع شد تاحدودی
چه عجب تشریف اوردید خانمی.
قربون آتیلا خوشجل خودم باشیطنتاش
بادلبریاش
بادروغاش
هنوز درست تاتی نمیکنی...تنبل
راستی تاریخ سال اولین تاتی رو فکر کنم اشتباه زدی.
التماس دعا خانمی..


سلام عزیزم...
بله اومدیم...
شکر...
خدا نکنه عزیزم...
شما زنده باشی خالش...
چرا خاله جونش پ ن و بخونی ،نوشتیم که تو راه رفتن کلی پیشرفت کرده و از خجالت در مون آورده...
بابت تاریخ هم ممنون...
بروی چشم...
از روی ماه فسقلی بوووووووووووووووووس...
مادر آتیلا
28 تیر 92 17:31
سلام شیما جون ....عاشق عکسهای آتیلا جون هستم ......جیگر چه موهای خوشگلی داره......


سلام عزيز دلم...
فدات بشم من...
داداش بزرگش آتيلا خان كه خيلي بيشتر خوشملتره...
ببوس گردو رو برام...
ارغوان
28 تیر 92 18:01
این پسر زیباست و بسیار دوست داشتنی...بی نهایت دوست دارم صورت زیبایش و استیل خاصش را کلا خیلی منحصر به فرد است این فسقلی شماX...امروز هم با سپهر عکسهای آتیلا را دیدیم و کلی لذت بردیم



عزيزم،از محبتتونه...
ي دنيا ممنون...
با چشمهاي زيباتون ميبينيد...
فداي شما و فسقلي هاتون...
مرسي...
مامان امیر محمد(وروجک مامانی)
28 تیر 92 19:34
به به مامان شیماااااااا
چه عجب بلاخره اپ کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وای عشقم خیلی دلم برات تنگ شده بود
ااااااااااالهی دورت بگردم.....
عزیزم حسابی با موهای بلندت دلبری میکنیها


سلام عزيزم...
آره ي وقتي از اين ور و اون ور دزديديم و زديم اومديم آپ...
فداي دل تنگت عزيزم...
مرسي از مهربونيهات...
آره خالش عاشق موهاشه...
خودش خيلي دوس داره...
اميرم و عسل ببوس برام...
بوووووس...
خاله پارمیدا
28 تیر 92 19:36



ممنون از محبتت عزيزم...
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 تیر 92 2:25
عزیز دلم بسیار زیبا و دلنشین مثل همیشه
الاهی من فدای اون چشمای خوشگلت بشم من


ممنون عزیز دلم...
فدای مهربونیهات عزیزم...
خدا نکنه خاله جونش...
شما زنده باشید..
خاله شادی
29 تیر 92 6:41
اینکه میگن می خوای بدونی طرف واقعا خوشگله یا نه باید وقتی از خواب بیدار شد ببینیش همینه ها بفرما اینم وقتی که از خواب پاشده ماشالله هزار ماشالله


مرسي شادي جون...
قربون محبتت...
دوسش داري واسه همون خالش...
مرسي...
مامان ایمان
29 تیر 92 14:24



ي دنيا مرسي عزيزم...
بهاره مامان ونداد
29 تیر 92 16:52
سلام شیمای عزیزم واتیلای عزیز تر عزیزم همه مادر ها این طوریند نمیدونم ؟ ولی میشه گفت که بیشترشون وقتی بچه اشون به دنیا میاد تمام ارزو هاشون رو میذارند تو گنجه وفقط گه گداری یه سری بهش میزنن ویه اهی میکشند و دوباره ...
ولی برای تو ارزو میکنم که به همه خواسته های نرسیده ات برسی
اتیلای نازم قربون اون زبون فسقلیت برم که این قدر بزرگ شدی که تغییر مسیر میدی با این عکس ها از دل تنگیمون کم شد ولی رفع نشد
بوس برای مادر وپسر دوست داشتنی


بايدم اينطور باشه،با اومدن بچه تو زندگيت ي سري محدوديت هايي ب وجود مياد كه باعث ميشه مثه قبل مال خودت نباشي و واسه انجام بعضي از كارها با ي ((نه)) گنده كه همون حس مسئوليته مواجه ميشي...
ولي همون طور كه گفتم رسيدن به هدفهامو ميخوام دنبال كنم ،البته بعد از اون موقعي كه فكر ميكنم واقعا وقتشه...
بابت آرزوي قشنگت هم بايد بگم ايشاا...
خاله جونش فداي مهربونيهات...
خدا نكنه عزيزم...
مرسي از محبتت بهاره جون...
ببوس وندادم و برام...
مامان اهورا
29 تیر 92 17:23
سلام شیما جووونم من قوبون قند عسلت برم خیلی نانازه راستی مثل همیشه قشنگ نوشتی شیما جووونم رشته ادبیات خوووندی اخه متن های خوشملی مینویسی خانم


سلام عزيز دلم...

فدات بشم...

مرسي از محبتت...

خدا نكنه خاله جونش...

نه عزيزم ادبيات نخوندم خانوم...
نظر لطفته عزيزم...
از روي ماه كوچولو بوووووووووس...
مامان کمیل و کیان
29 تیر 92 21:16
وای عزیزم چه مطالب قشنگی مینویسی .عاشق چشماتمخودتم خیلی نانازی


ممنون عزيز دلم...
خاله جونش با چمهاي خوشگل ميبيني...
مرسي از محبتت عزيزم...
ببوس كوچولوهاتو برام...
مامان دوقلوها(حسین-حسام)
30 تیر 92 11:08
سلام شیما جونم خوبی عزیزم اتیلای من خوبه
ای جون خدایا چقدر ناز و خوشگله این پسر ما الهی قربونش برم من به خدا خیلی دوسش دارم شیما عین پسرای خودم
الهی از خواب بیدار شدنی چه خوشجل میشه جااااااااااانم
شیما جونم خیلی مطلب زیبایی نوشتی خیلی عالی مثل همیشه
امیدوارم به حق این ماه عزیز هر دعایی که داری خدا برات مستجاب کنه
الهی امین
خیلی دوستون دارم خیلی خیلی میبوسمتون


سلام عزيز دلم...
فداي مهربونيهات بشم من...
بس كه با محبتي به خدا...
ما هم خيلي هيلي دوستون داريم...
قربون گردو كوچولوهاي خودمم ميشم...
ممنون بابت آرزوي قشنگت...
همراه با شما...
آمين...
مامان دوقلوها(حسین-حسام)
30 تیر 92 11:09
شیما جون پسرای من تو مسابقه شرکت کردن اگه زحمتی نباشه براشون رای بدین مرسی عزیزم


بروي چشم خانومي...
مادر آتیلا
30 تیر 92 11:14
ممنون خاله که اینقدر به ما لطف دارید .....
شیما جون با اجازه ،شما رو به لینکمون اضافه کردیم


عزيزم اين چه حرفيه...
دوستون دارم كه...
ممنون عزيز دلم...
ميسي...
مامان امیر
30 تیر 92 14:55
salam shima jun mesle hamishe garge galame zibat shodam ama in dafe ye kuchulu gose tuye neveshtehat hes kardam enshallah ke hesam eshtebahe az ruye mahe hardutun mibusam


سلام عزيز دلم...
ممنون خانوم،لطف داري...
قربونت بشم من...
غصه و شيما...!؟
نه عزيزم خيالت راحت،غصه دار نيستم...
اتفاقا بر عكس...
منتظرم فسقلي ي كوچولو ديگه بزرگ شه و ....بله...(؛
فدات بشم من...
از روي فندق خان ببوس عزيزم...
مامان کمیل و کیان
30 تیر 92 15:45
مامانی پیش ماهم بیا


چشم...
ميام...
مامان کمیل و کیان
30 تیر 92 17:43
چه نی نی نازی مامانی اتیلا شبیه کیه که انقد نازه


فدات شم...
عزيزم محصول مشتركه...
مامان راضیه
31 تیر 92 0:37
آمین ........

سلام ....

شیما جون مثل همیشه بسیار زیبا نوشتی و کلی لذت بردیم ...

حرف دل ما رو هم زدی خواهر اون مطلب اولت اشک تو چشام آورد

راست میگی منم خیلی دلم واسه خودم تنگ میشه بعضی روزا ...

راه رفتن آتیلا جونم مبارک ایشالا تاتی تاتی کنان کلی پله های ترقی و بالا میره

و واقعا با این همه شیرین کاری معلومه که این پسر قند عسل خونتونه والا با اون چشمای دوست داشتنی و صورت ماهش هزار ماشالا قند عسل ما هم هست

به همسر مهربونت هم سلام برسون و بازم همون فعال کردن پیامک خوش خیلیه

و در آخر خدا رو شکر که شادی و سلامت مراقب خودتون باش و آتیلا جونم و ببوس




بابت آمين ي دنيا ممنون...

سلام گلم...

فدات شم،لطف داري...

آخي ،نه نبينم....

فداي چشمات...

مادر بودن همينه ديگه،فكر ميكنم مادر بودن هيچ معنايي جز فداكاري نداشته باشه....

البته اگه واقعا مادر باشي....

فداي مادرانگي هات...

عزيزم بس كه مهربوني و با محبتت...

راضيه جون با چشاي خوشگلت ميبيني خانوم...

مرسي از محبتت...
شوهري كه بله ديگه،كم از اين كارا ندارن ايشون...(؛
بابت آرزوي قشنگتم بايد بگم همراه با شما آمين...

از روي ماه كيان كوچولوي شيطون بلا ببوس عوض خالش....

بووووووووووووس...
مامان کمیل و کیان
31 تیر 92 14:31
قربون این پسره برم من


الهي فدات بشم من...
خدا نكنه خانوم...
مرسي خاله ي مهربونش...
ماما حسنا
31 تیر 92 22:51
ینی من عاشق نوشتنتم
خیلی باحال مینویسی....
قربون این اتیلا فسقلیم برم خیلی ماهه من عاشقشم...
اتیلاجونم مرواریدای جدیدت مبارک عشق خاله خیلی دوستتون دارم .
راستی شیماجون من چند روز پیش اومدم پستت و خوندم ولی فرصت نظر دادن نداشتم شرمنده خانومی


مرسي عزيز دلم...
بابا راضي به زحمت نبودم...
اين همه هندونه واسه چي آخه....!؟(؛
فدات بشم من....
لطف داري....
خدا نكنه عزيز دلم،شما زنده باشي...
ميسي خالش...
قربونت بشم من،مرسي عزيز دلم...
مرسي....
از روي حسنا عشق ببوس...
زندایی کیان(مامان راضیه)
31 تیر 92 23:36
سلام مامانی
من زندایی کیان جونم با اجازتون هر چند وقت یکبار سرکی به وبتون میزنم ببخشیدااااااااااااااااااااااا
هم شاه پسریه نازی دارید ماشاا... و هم دلنوشته های زیبایی دارید واقعا با استعدادید.
موفق باشید


سلام زندايي جون،،،
عزيزم خوشحالمون ميكنيد...
ممنون كه خاموش نمونديد و مارو از وجود نازنينتون با خبر كرديد...
فداي مهربونيهات عزيزم...
لطف داري خانوم گل...
مرسي عزيزم...
ستایش*مامان محمود
1 مرداد 92 1:22
سلام به نویسنده ی خوب همیشگی
قربونت مثه همیشه عالی نوشتی
پسرگلمان خوبه؟قربونش برم با اون موهای سیخ شده ی بعدازخوابش
شیماجون ماهم دست کمی ازشمانداریم شب تا سحربیداریم روزاهم که گیج میزنیم
روی گلتونو میبوسم


سلام عزيزم...
اي بابا نويسنده كجا بود...!؟
فدات بشم من،لطف داري...
مرسي خواهر كه اميدوارم ميكني...
آتيلا هم كه خوبه خدا صد هزار مرتبه شكر...
خاله جونش خدا نكنه،فداي مهر و محبتت...
پس شما هم بله....
چ ميشه كرد...!؟
خدا حفظشون كنه،عزيز همه رو...
شما هم خان كوچولو رو ببوس برام...
مامانی درسا
1 مرداد 92 3:13
خیلی خوب نوشتی دوست من .... عکسای پسری هم هزار ماشاالله ماه شده ..... خوشگل پسر یه عالمه بوس


ممنون عزيزم...
ميسي خالش،لطف داري شما...
شما هم ببوس قند و عسلت رو برام...
مامان کیان کوچولو
1 مرداد 92 11:39
سلام عزیزم
مثل همیشه زیبا و دوس داشتنی نوشتی ...
خیلی عالی ..
عکسای گل پسرت هم از همیشه زیباتر ...
همیشه شاد باشید...



سلام خانومي...
مرسي عزيزم...
ديبا و دوست داشتني شمايي گلم...
مرسي...
ميسي خالش،ممنون...
همچنين شما.....
بووووووووس واسه كيان كوچولو..........
مهتاب
1 مرداد 92 14:15
سلام شیمای گلم چه روزگار خوبی داری با این پسرک نازت
راستی تبریک برای اتیلا جون که داره اولین قدمهای زندگیشو برمیداره وای جوجه کوچلو شما انقدر نازه که هرچه بوسش کنی کمه
آخر متن خیلی زیبا بود اینروز وقتی با خداجون حرف میزنی (التماس دعا) مامان مهربون
راستی شیما جون کاش از پاها کوچلو گل پسرت وقتی قدم میزنه عکس بگیری


يلام عزيز دلم...
بله عزيزم همين طوره...
ما كه واسه ي لحظه حضورش،جونمون و ميديم...
خدا عزيز همه رو حفظ كنه ايشاا...
مرسي خالش،بس كه با محبتي شما...
بروي چشم ،ما خودمون محتاج دعاييم...
ايشاا... به حق اين ماه عزيز همه به خواسته هاشون چه مادي چه معنوي و ... برسن...
فكر خوبيه خالش...
چشم تو همين پست ي عكس از قدمهاش ميزارم...
مرسي عزيزم...
مرسي...
ببوس خوشگل خانومتو برام...
SaYa
1 مرداد 92 18:35
سلام قربونت برم خوبی عزیزم؟ شازده....چقدر قشنگ اومدنشو توصیف کردی...خیلی خیلی زیبا بود عزیزدلم واقعا واسه بچه ها باید نرده بون بزاریم و اونا برن بالا و به هرچی که برسن هی بگیم حالا این به یه جایی برسه بعد من
آدم کوه هم که باشه خسته میشه...دلتنگ خودش میشه ولی چقدر این موجود دوس داشتنیه که با یه صدای خندش با یه بوسش یادت میره به چی فکر میکردی واقعا....خوشحالم که از لحاظ زندگی مشکلی نیست عزیزم و لبخند رو لباته شیمای عزیز و دوست داشتنی....
آخی ماهی ها مردن؟ماهی خیلی دوس دارم تو خونه داشته باشیم ولی نمیدونم چرا هیچ وقت به فکر خریدش نبودم؟
قربون اولین قدمهات برم عزیزدلممباااارکه فدات بشم من
عزیز مهربونم دندونت مباااارک فدات بشم حالا دیگه خوب خوب غذا بخوریا باشه عزیزم؟
فدای ادا درآوردنت بشم عزیزکم...اینکه مامانی اولین دروغاتو ثبت میکنه من که کلی خندیدم واقعا روزی که خودت بخونی چه حسی داری نمیدونم عزیزم ولی میدونم و یقین دارم که میخندی....
منم همیشه اسم مامانمو صدا میزنم خیلی کم پیش میاد بگم مامان
آمین برای همه دعاهای قشنگت
پست عااااااالی بود عزیزم مثل همیشه و عکای دلبرکمم که عاااالی


سلام سایای عزیز...
بله دیگه ایشون شارده ی دل ماست...
مرسی عزیزم...
دقبقا...
مادر و پدر بودن همینه...
همه چی رو میتونی خیلی راحت به موفقیت ها و شاد بودن فرزندت ترجیح بدی...
ایشاا... روزی مادر بودن رو تجربه کنی و تا عشق پر بگیری...
بایت تبریکاتم ممنون عزیزم...
مرسی خالش که گوش زد کردی غذا بخوره...
ولی کو گوش شنوا....!!؟
دروغهاشم که بله...
ایشاا... دیگه اینها آخریهاشم باشن...
دروغ نه...!!!
آره ماهی کوچولوهامم کشت حیوونکی هارو...
غصه دار شدم...

مرسی سایا جون...
شما هم ایشا... با جمع همه کسهایی که دوستشون داری خوشبخت باشین ایشاا...
عالی تویی خانوم...
مرسی...
سلام مارو به مامان جون برسون...
مامان رادین
1 مرداد 92 22:11
سلام عزیزم
آتیلا جون خوبه؟
عزیزم متوجه نشدم منظورتو؟
چه مشکلی پیش اومده مگه ؟
خیلی جالب مینویسی ، خیلی لذت می برم از نوشته هات
آتیلا جونمو ببوس


سلام خانومی...
منظورم از چی رو متوجه نشدی خانومی...؟
ممنون عزیزم...
مرسی...
شما هم کوچولوتو ببوس برام...
مامان کمیل و کیان
2 مرداد 92 1:02
اخه چقد تو نازی عزیزمممممممممممممممممممم


لطف داری خالش...
ی دنیا ممنون...

مامان ایدین
2 مرداد 92 9:52
مبارکه
مامانی شیما
ما اوایل که ایدین راه افتاده بود اینقدر ذوق میکردیم و جیق میزدیم که هل میشد و میفتاد
ماشالا به شیرین عسل
اسپند یادت نره


فدات بشم من عزیزم...
آره دقیقا...
بروی چشم ،مرسی خالش...
همچنین شما واسه شکلات کوچولو...
ببوس شازده رو برام..
SaYa
2 مرداد 92 14:10
شیما جون کامنت من برات نیومده؟


قربونت بشم تایید کردم...
مامان مهدیس و ملیسا
3 مرداد 92 1:16
چه عجب پست جدید گذاشتی خانومییی
بابا دلمون پوکید
مثل همیشه قشنگ نوشتی
الهی من فدای این وروجک بشمممم
بووووووووووووووووووووووس
از طرف منم ببوس اوون فسفلی خاله رو


بله ،شرمنده...
فداي دلتوت...
مرسي عزيز دلم...
خدا نكنه خالش،شما زنده باشي...
شما هم كولوچه كوچولوهاتو ببوس برام...
مرسي بابت اومدنت...
مامان کمیل و کیان
3 مرداد 92 16:42
قربون اون طرز نگاهت


فداي اين اين همه محبتت خاله جوني...
ميسي...
ماماني اميرعلي جون
7 مرداد 92 1:02
نمي دونم از اين متن قشنگت تعريف كنم يا از اين پسملي شيرين عسل
واقعا زيبا مينويسي اشكم در اومد...
اون پسملي رو كه ديگه نميدونم چي بگم از ديدن عكسها و كارهاش سير نميشم به خدا
انشاالله تو اين شبهاي عزيز همه به حاجتهاشون برسن آمين
التماس دعا



نوشته هاي ما كه تعريف نداره ماماني...
پسملي هم كه از محبتتونه بخدا...
فداي مهربونيهات عزيز دلم...
ي دنيا ممنون...
انشاا... آمين...
محتاج به دعاييم...
ببوس فندق كوچولوتو برام...
z.v
9 مرداد 92 17:17
شییما خانوم شما حجالت نمی کشید این عکسهای سوپری گذاشتیییییییییی واقعا که مثل شما تحصیل کرده اید


من نميدونم....!؟
مثلا شما الان مزه ريختي...!؟
Z.v ...!؟!؟!؟
مامان سمیه پارسا جون
16 مرداد 92 13:57
هزار ماشاالاه چه پسر گلی داری.قربون اون نگاهت بره خاله.امیدوارم همیشه خندون و شاد باشی.
مامان اتیلا از اینکه پارسای منو مورد لطف خودت قرار دادی یک دنیا ممنونم.
امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم.

سلام عزیزم...
مرسی خانوم لطف داری شما...
خدا نکنه خالش...
خواهش میکنم عزیزم...
ایشاا...
امیدوارم که همین طور باشه...

سارا
19 مرداد 92 13:30
سلام
ماشالا خدا حفظش کنه این گل پسر


سلام عزيزم...
مرسي خانوم...
ايشاا... خدا حافظ همه ني ني هاي گل باشه...
ممنون ازحضورت خانوم...
ميام پيشتون...