هفته ی سی و هشت و نه...
وقتی نگاهم بر پهنای طراوت انگیز صورتت لغزید وانگاه که پنجره ی رو به آفتاب لبخندت رو
دیدم، عکسهای کتاب گینس را زیرو رو کردم اما تصویری از تو ثبت نبود!؟
بهتر است برق دیدار را بر رخسارت برکشی که گینسیان لیاقت نگاه به چشمانی که موهایت به مانند
آبشار سیالی در زیر چتر خود برده تا زیبایی شان را مضاعف کند، ندارند...
فسقلی تو این دو هفته:
دندون دوم فسقلی داره در میاد،البته در نیومده هنوز فقط لثه اش رو سفید کرده...
میشینه لبه ی مبل و خودشو سر میده پایین و میندازه بغل...
دستشو به صورت متناوب میزنه دهنش و صداشو بلند میکنه تا اون صدای واواواواواواواواوووووووووووواواوواا رو در بیاره...
تو این دوهفته خیلی بد خواب شده و منو مرتضی رو کلی کلافه کرده...
خرابکار شده و چند تا از اسباب بازی هاش رو شکونده...
روزها واسش موزیک میزارم و جلوش نیناش ناش میکنم، کلی ذوق میکنه و میخنده
خودشو میندازه بغلم با هم نیناش کنیم...
وقتی مرتضی جونم رو قلقلک میدم آتیلا جون از خنده روده بر میشه...
عزیزم چقدر خوبه که روز به روز داری بزرگ تر میشی و کارهای جدید یاد میگیری
نمیدونی چقدر منو بابا رو خوشحال میکنی....
خییییییییییییییییلی......
"مشاهده ی تصاویر در ادامه ی مطلب"