آتیلا جانآتیلا جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

ღ آتیلا جون ... ღ

نوشتن این وبلاگ از اولین نشانه های وجودت در دنیایمان آغاز شد

آخرین چهارشنبه ی سال91...

اولین چهارشنبه سوری با وجود ی کوچولو که سال پیش همین موقع تو دل مامانش با صدای ترق توروق از جا میپرید و مامانی که از ترس اینکه نینیش نترسه سریع رفت خونشون و اونجا قایم شد تا اخر شب که همه آدمهای شیطون رفتن خونه هاشون و مامان دست بابا جونو گرفت و بردش دم آتیش که با هم از رو آتیش بپرن... و امسال همون کوچولوی ریزه میزه بغل مامانش اومده بود بیرون و شاهد آتیش بازی بابا جون و عمو امین بود که کلی شلوغی کردن و آتیش سوزوندن...  راستی امسال عمو امین و عمه الناز مهمون خونه ی ما بودن ... البته همین فسقلی خانی که ازشون میگم کم شلوغ نیستن ها...!؟ داد که منو ببر بیرون... بیرون که میبردمت کلی حالت خوب میشد و میخندیدی و برخلاف تصو...
2 فروردين 1391

عزیزم عیدت مبارک

یکم فروردین یکهزاروسیصدو نود ویک  ه.ش آتیلا جون امسال عید تو شکم مامانت بودی ولی من و شیما جون تو رو کنار خودمون حس کردیم و لحظه ی تحویل سال برات آرزوی سلامتی و نیک بختی کردیم و عیدو بهت تبریک گفتیم. شیما جون برات عیدی گرفته و نگه داشته موقع اومدنت بده بهت. خلاصه همه جوره مخلصتیم و بی صبرانه چشم به راه آمدنت روزها را میشماریم. دوستت دارم بابا جون-بهار ١٣٩١   ...
2 فروردين 1391

بیوگرافی نی نی 1390

٢٨مرداد:جواب تست حاملگی مثبت در اومد ١٥شهریور:اولین سونوگرافی پیش دکتر منتظر ساک حاملگی در ٥ هفتگی (این زیباترین جمله ای بود که تا بحال شنیده بودم و خبر از وجودت میداد) ٢٤مهر:دومین سونوگرافی پیش دکتر منتظر "اولین باری که من و مرتضی صدای قلب نی نی رو شنیدیم‚ دو تا مونم حال عجیبی داشتیم. صدای تپش قلب کوچولوش منو مست خودش کرده بود به تکرار اون لحظه تا بی نهایت آرزو داشتم. زیباترین بود در تمام عمرم. یه عکس خوشگلم ازش گرفتیم مثل یه فرشته تو وجودمه. نی نی خیلی شلوغی می کرد‚ دکترگفت:خدا کمکت کنه که خیلی بچه ی شلوغیه (١١هفتگی) ١٠آبان:سومین سونوگر...
28 اسفند 1390