ℳℴ𝓇𝓉ℯ𝓏𝒶𝓂❤️
اینجا ی برگی از گذشته ی ما میشه از قصه ی زندگی قشنگمون که الان شش ماهه با حضور کوچک عضو جدید خانواده ام رنگ دیگه ای به خودش گرفته… من از اولین روزی که مرتضامرو دیدیم مهرش اینقدر قشنگ به دلم نشست که انگار سالها بود میشناختمش و دوستش داشتم راستش من از قبل مرتضی رو نمیشمارم اصلا من با مرتضی این زندگی رو شروع کردم و دلم گرم شد به دنیا و به آینده… چشم دوختم به لباش و دل سپردم به حرفاش، اعتماد کردم بهش و بیشتر از هر کسی بهش ایمان آوردم و چشم بسته رفتم راهی که پیش روم گذاشت رو… حالا چهارده ساله که عاشقانه کنارش زندگی میکنم و بیشتر از همه ی سالهای پشت سرم دوستش دارم … ...
خاطرات ۱۴۰۰-۱۴۰۱
آتیلای نازنینم دورت بگردم پسر قشنگم این مدت که اینجا نه چیزی نوشته شد و نه عکسی گذاشته شد ، با شوق اومدن عضو جدید خانواده مون سپری شد… روزهای قشنگی که پشت سر گذاشتیم مجال حضور تو وبلاگ قشنگمون رو ازم گرفت و حالا بعد مدت ها تونستم بیام و از خودمون بهت بگم… حالا که مینویسم لیام خان خوابه و شما بیرون از خونه با دوستات دوچرخه سواری میکنی… منو بابا جان هم در حال نوشیدن چای داغ بعد از ظهر هستیم… تو این مدت همه چی خوب و عالی و روزها یکی از یکی قشنگتر سپری میشدن تا اینکه خبر تلخ مرگ پدر بزرگ درست چهل روز مونده به بدنیا آمدن لیام جانم کام شیرینمون رو تلخ کرد و حال روزهامون رو بد… نمیخوام از...
آبان ۱۴۰۰
سلام یکی یکدونم آتیلای نازنینم الان که دارم برات مینویسم شما تو اتاقت کلاس آنلاین داری و دیگه وقتشه که کم کم کلاست تموم شه…(کلاس پنجم) خانم اشرفی خداروشکر درس هات خیلی خوبه و خودت خیلی خوب تلاش میکنی… زبانت هم روز به روز داره پیشرفت میکنه و کلی حرف های قشنگ قشنگ میزنی و قند تو دلمون آب میکنی( خانم آرین فر) بدون تو نه کارای خونه پیش میره نه کارای بیرون… حسابی کمک دست منو بابا هستی و دلگرمی زندگیمون شدی… خدا حفظت کنه پسر عاقل و مسئولیت پذیر من… خب بریم چند تا عکس از این آقای نمونه ببینیم … ❤️❤️❤️ ...
خاطرات مربوط به مرداد۱۴۰۰
خب آتیلای عزیزم چقدر دوست دارم بدونم کی میای سراغ این نوشته ها شروع به خوندن خاطراتمون میکنی ... چند سالته الان که داری میخونی...!؟ چه حسی داری، حالت خوبه؟ من پیشتم ؟ خانواده مون چه شکلیه و کلی سوال دیگه؟ امیدوارم حالت خوبه خوبه خوب باشه... دلت شاد باشه ، تنت سالم باشه... موفق و خوشحال و خوشبخت باشی... بریم چندتا عکس ببین مربوط به تاریخی که به عنوان یادداشت مینویسم برات... امیدوارم از دیدن عکسات لذت برده باشی آتیلا جانم... من و بابا خیلی دوست داریم آتیلا ، اگه ی وقتی دوست داشتی خوشحالمون کنی تنها کاری که باید بکنی اینکه خوشبخت باشی ... میبوسمت زندگی ماما🌸 ...
تولد ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
آتیلای نازنینم آتیلای یکی یکدونم روز تولدت زیباترین و ماندگارترین تاریخ در میان صفحات زندگانیم است... مادر شدن و مادری کردن قشنگترین کاری بود که میتونستم انجام بدم و تو با وجود نازنینت همه ی این احساس قشنگ رو بهم هدیه دادی... منو بابا جون با تمام وجود دوستت داریم و عاشقانه تمام وجودمون رو ارزانی وجود نازنینت میکنیم پسر گلم... از خدا برات آرزوی سلامتی و عمر طولانی و با عزت با دنیا دنیا خوشبختی و دلخوشی و عشق میکنم آتیلای عزیزم... ❤️❤️❤️ پ ن؛ آتیلای عزیزم امسال دومین تولدت بود که تو شرایط کرونایی ی جشن کوچولو برات گرفتیم که البته با وجود مبین جان و آرین جان خیلی خوش گذشت بهتون....
🧿🧿🧿
سرعت کلمات در ذهنم بیشتر از آن است که بتوانم سوار بر قطار قصه ها کرده و روانه ی صفحه سفید پیش رویم کنم... خط خطی هایی که از هر سو هجوم میآورند بر دفتر ذهنم گیج و گنگ از این شاخه به شاخه دیگر میرانمند... با این حال همیشه دوست داشته ام برایت بنویسم و بگویم ... از همه چیز و از همه کس... از خوبی ها و قشنگی ها از تلخی ها و پلیدی ها از روزهای سخت زندگی و خوشی های شیرینش... من همه را با پوست و استخوان دیده و چشیده ام... همه را خوب بلدم ، همه را خوب میشناسم... جوهره ی وجود هر کس از داستان های زندگانیش ساخته میشود ...هر...
پاییز ۹۹...
هنوزم که هنوزه من اینجام و به نوشتن ادامه میدم... درسته که جاهای دیگه ام هستیم اما ی حس نوستالژیه خوب هست که دوست دارم داشته باشمش و به رسم سال های دیرینه چند وقت ی بار سری به وبلاگ دوستداشتنی و قدیمیمون بزنم...❤️ خب زیاد نمینویسم و زیاد نخون...🤓 فقط اینکه تو این مدت ویروس چینی کوئید ۱۹ 🦠امونمون رو بریده و حسابی زمین گیرمون کرده... الان تقریبا ده ماهه که قرنطینه هستیم و قید همه چی رو زدیم... و تقریبا هیچ فعالیتی جز خوردن و خوابیدن و کتاب خوندن و فیلم دیدن نداریم... البته اوضاع خراب تر از این حرفهاست، که خب نمیخوام وارد مبحث سیاست و مشکلات و بدبختی مردم و تورم و فقر و دلار و بورس و ووو بگم... خودت بزرگتر که شدی می...